15 مرداد 1403

من با عنوان مربی نقاشی در مدرسه ابتدایی فعالیت میکنم

و در کنارش برای بچه ها از حجاب و اسلام میگم،بچه ها خیلی استقبال میکنن و همیشه میگن باز هم برامون صحبت کنید. ز.نهاوندیانپور
14 مرداد 1403

عرض سلام و خدا قوت یک شب با دوستان در یک پویش حجاب شرکت کردیم

پلاکارتهایی که با موضوع حجاب بود در دست گرفتیم و کنار پیاده رو ایستادیم پلاکارت من نوشته بود(حجاب یعنی :بی نیاز از هر نگاهی جز نگاه خدا) چون مضمون نوشته کوتاه بود هر خانم کم حجاب یا بی حجابی می گذشت چشمش می افتاد، سریع حجاب می گرفت و این کار برام ج
14 مرداد 1403

قرار شد برای ورودی های جدید دانشگاه یک ویژه نامه چاپ کنیم.

از اونجا که برخی دانشگاه را با… اشتباه میگیرند و دیگه فکر میکنند دانشگاه جای حجاب نیست ، مطلب زیر را در این ویژه نامه با هدف دفاع از چادر به چاپ رساندیم. آنان چفیه داشتند من چادر دارم آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…من چادر می پوشم تا زه
14 مرداد 1403

یادم می ­آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفت

به‌طوری‌که از بیمارستان‌های صحرایی هم مجروحان بسیاری را به بیمارستان ما منتقل می­ کردند. اوضاع مجروحان به‌شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکی از مجروحان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ­هایش پاره‌پاره شده بود و با اینکه سعی کرده بودند زخم­هایش را ببندند،
14 مرداد 1403

تجربه شیرین وماندگار من از واکنش های مثبت به حجاب،،

طریق تصویر سازی ذهنی با نمایشهای تصویری: فرهنگ مهدوی،شهدا،وصیت نامه شهدا وتفحص شهدا همراه جذابیتهای بصری وصوتی چراا که برای نوجوان بیش از صحبت ونصیحت اون تصویر وقاب زیبا ولی بابار مثبت فرهنگی وتربیتی وخلاقانه اثرگذارتر وماندگارتره. ناصرزاده
14 مرداد 1403

با احساساتی که در متنتان به اشتراک گذاشتید،

با احساساتی که در متنتان به اشتراک گذاشتید، تجربه‌ی شخصی و عمیقی را به تصویر کشیدید. نمایشگاه‌هایی که بازار گناه و بی‌حجابی را به نمایش می‌گذاشتند، برای شما دردناک بود. تصمیم‌گیری‌تان برای امر به معروف و نهی از منکر و تذکر دادن به دیگران، نشان‌دهنده‌
14 مرداد 1403

خاطره شیرین من برمیگرده به نمایشگاه بین المللی ….

من تنها خانوم چادری و همسرم به عنوان مترجم و میزبان برای شرکتی که استخدام بودیم ، تبلیغ و معرفی محصول رو داشتم، یه آقایی به لهجه عربی اومد سمت غرفه ما و گفت وتبارک الله احسن الخالقین آفرین به حجاب شما که چادر حضرت زهرا رو به تن دارید و چادر من رو
14 مرداد 1403

دوباره بنر برگزاری نمایشگاه عرضه مستقیم کالا در سرتاسر شهر پخش شده بود

دلم بسیار گرفت دوباره بازار گناه و عرضه دختران و زنان بی حجاب با بهایی اندک در شهر راه می افتاد یاد نمایشگاههای قبلی افتادم که چقدر افتضاح بود و پسران وقتی برای دیدن دختران راهی نمایشگاه می‌شدند با خود می گفتند «این خوشکلا کجا بودند که الان پیداش
14 مرداد 1403

در ورودی ایستگاه مترو تئاتر شهر یک غرفه زده بودند و میز و صندلی گذاشته بودند. چند تا خانم چادری هم آنجا نشسته بودند

یکی از همان روزهایی که بی‌حجاب بودم، وقتی با دوستم خواستیم وارد ایستگاه مترو شویم، یکی از خانم‌ها صدایمان کرد. آن روز هم موهایم را باز گذاشته بودم و خیلی از دور جلب توجه می‌کرد. وقتی ما را صدا زد، خیلی نگران شدم. با خودم گفتم: وای بدبخت شدم. چه کار م
14 مرداد 1403

سلام تجربه من خیلی شخصیه و شاید حتی مدل امر به معروف هم نباشه ولی تجربه باحالی بود

یه بار توی مترو همه صندلی ها پر بود و روی زمین نشسته بودم توی یه ایستگاهی قطار خالی تر شد و اندازه یک نفر روی صندلی جا خالی شد من و کنار دستی‌م (که بی‌حجاب بودن) یهو خیز برداشتیم که روی صندلی بشینیم بعد یهو دوتایی شروع کردیم به تعارف کردن که شما
14 مرداد 1403

سلام وعرض ادب .من خودم خادم افتخاری امامزاده سید فاطمه هستم ومداح اهلبیت هستم.

یادمه روز ولادت آقا حسین بن علی بود که ایستاده بودم کنار در حرم وهرکس که میامد بهش یک دونه پلاستیک برای کفشش میدادم کسی که چادر نداشت بهش چادر میدادم که وارد حرم بشه یک لحظه چشمم افتاد به دختر خانم که وضعیت ظاهری مناسبی نداشت و وارد حیاط شد اومد که و
14 مرداد 1403

ماه صفر امسال برنامه روضه خوانی و سینه زنی داشتیم به مدت یکماه

در یک مکان سر باز و ماشاءالله جمعیت خوبی هم داشت خیلی از دختر خانم هایی بودن که حالا بدحجاب یا بی حجاب بودن با سرو وضع آرایش کرده زیاد لباس های تنشان هم زیاد مناسب اون مجلس هم نبود تقریبا میامدندهرشب توی این چند شب یک شب سفره حضرت رقیه داشتیم سفره حض