موضوع جلسه دهم : مهمترین مقدمه ظهور تشکیل جامعه عاشق منتظر عاشوراییپیام : کنشگری در مقابل کشف حجاب در محله
خطبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ للهِ ربِّ العالمین، بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِ الأنبیاءِ و المرسلین و خاتمِ النبیین، حبیبِنا و حبیبِ إلهِ العالمینَ أبی القاسمِ المصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومینَ، و لا سیّما بقیه الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائهِِم أجمعینَ إلی یومِ الدین
انگیزه سازی:
خداوند تبارک و تعالی در آیه ۵۵ سوره مبارکه نور می فرماید:
وَعَدَ اللهَّ الذِّینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالحِاتِ لیَسْتَخْلفِنَّهُمْ فيِ الأْرْضِ کَمَا اسْتَخْلفَ الذِّینَ مِنْ قَبْلهِمْ وَلیُمَکِّنَنَّ لهَُمْ دِینَهُمُ الذِّي ارْتضَی لهُمْ وَلیُبَدِّلنَّهُمْ مِنْ بعْدِ خَوْفهِمْ أمْنًا یعْبُدُوننِي لاَ یشُرِکُونَ بيِ شَیْئًا وَمَنْ کَفَرَ بعْدَ ذَلکِ فَأُولئِکَ هُمُ الفَاسِقُونَ
خدا به کسانی از شما بندگان که )به خدا و حجّت عصر علیه السّلام( ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که )در ظهور امام زمان( در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را )که اسلام واقعی است بر همه ادیان( تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه ،شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.
السلام علی المهدی الذی وعد الله به الامم
بحث ما در شبهای گذشته درباره ” عشق و انتظار عاشورایی” بود و امشب میدوارم برای شما عزیزان راجع به مهمترین مقدمه ظهور یعنی تشکیل جامعه عاشق و منتظر عاشورایی صحبت کنم ، یکی از آیات مربوط به زمان ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ، همین آیه ۵۵ سوره مبارکه نور است که دبرای شما تلاوت کردم ، خداوند متعال در این آیه شریفه گوشه ای از شرایط عالم بعد از ظهور مولایمان حضرت مهدی ارواحنا فداه را توصیف می کند ، می فرماید : دین پسندیده آنان را )که اسلام واقعی است بر همه ادیان( تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند
تمدن توحیدی آرزوی همه انبیاء ، اولیاء و مومنین در طول تاریخ بوده است و بعد از خوفی که امروز مدافعان حق از جبهه مقاومت تا قلب اروپا و آمریکا در دفاع از حق دارند اهل ایمان و جبهه حق به امنیت و آرامش می رسد خدا می فرماید : وَلقََدْ کَتَبْنَا فيِ الزَّبوُرِ مِنْ بعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الأْرْضَ یرِثهَا عِبَادِيَ الصَّالحِونَ و ما بعد از تورات در زبور )داود( نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
این پایان قطعی دنیاست شک نکنید اما تحقق این روزهای زیبا و ظهور المهدی الذی وعد الله به الامم نیاز به حرکت عاشورایی دارد با نشستن و فقط دعا کردن محقق نمی شود گفت:
چه انتظار عجیبي
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبي !
عجیب تر آن که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بي خیال نشستیم نه کوششي ، نه تلاشی
فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که که بیایی
اقناع اندیشه :
اما این جامعه عاشق و منتظر عاشورایی چطور تشکیل میشود وو عالم را برای ظهور آماده می کند ؟خدای متعال در قرآن می فرماید:
« وَألَفَّ بیْنَ قُلُوبهِمْ لوْ أنَفْقْتَ مَا فيِ الأْرْضِ جَمِیعًا مَا ألَفّْتَ بیْنَ قُلُوبهِمْ وَلکِنَّ اللهَّ ألَفَّ بیْنَهُمْ إنِهُّ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»
و الفت داد دلهای مؤمنان را، دلهایی که اگر تو با تمام ثروت روی زمین میخواستی میان آنها الفت دهی نتوانستی، لیکن خدا تألیف قلوب آنها کرد که او مقتدر و داناست.
این یک حقیقتی است که ما در پیروزی انقلاب هم آن را تجربه کردیم ، حضرت امام خمینی ره داستان یک پیرزن کاسه به دستی را چند بار در سخنرانی هاشون نقل کردند و بعد از بیانش یک نتیجه گیری فوق العاده داشتند ، ایشان می فرمودند:
یکی ا ز دوستان برای من نقل کردند یکی از دوستان نقل می کرد در راهپیمائی های قبل از پیروزی انقلاب همین طور که داشتم عبور می کردم دیدم یک پیر زنی کنار خیابان ایستاده و یک کاسه در دستش هست ، وقتی رفتم نزدیک دیدم این پیر زن بسیار محترم می گوید امروز تعطیل است بازارها و ممکن است پول خرد پیدا نشود و کسی احتیاج پیدا کند به سکه برای تلفن زدن ، من این را نگه داشتم تا اگر کسی بخواهد زنگ بزند بیاید بردارد زنگ بزند ، این یک کاری است که ابتدائا ممکن است انسان فکر کند کار ساده ای هست اما این خیلی لطافت روح میخواهد ، این یک انقلابی است که خدا کرده است .
حضرت امام ره بعد این را علامت نصرت خدا و علامت پیروزی انقلاب می دانند ، چرا ؟ چون جزء به اراده خدا اینطور دلها با هم الفت پیدا نمی کند و بر یک نقطه متمرکز نمی شود ، حالا شما نگاه کنید ببینید در پیاده روی اربعین چند هزار نفر سینی دست گرفته اند و با اصرار از مردم میخواخند که از خرما ، شربت ، غذا یا هر پذیرایی دیگری که آماده کرده اند برای زوارّ ابا عبد الله بخورند ، گاهی اوقات التماس می کنند ، خواهش می کنند که مهمان خانه یا موکبشان بشوی تا از تو پذیرایی کنند ، این نمی شود مگر به قدرت خدا ، این همان چیزی است که ما برای حرکت عاشورایی در داخل کشور نیاز داریم ، این همان معجزه مشارکت مردم است که در ۹ دی فتنه ۸۸ را جمع کرد ، این همان معجزه حضور مردم است که در تشییع پیکر حاج قاسم و شهدای خدمت تجلی کرد ، این معجزه مشارکت مردم هر کجا پای کار بیاید ، کار را تمام می کند ، همان طور که به عنایت خدا وقتی حضرت امام قیام کرد و مردم آمدند پای کار انقلاب پیروز شد ، چقدر زیبا روایت امام کاظم ع انقلاب ما را پیش بینی کرده است در روایت آمده:
امام کاظم ع می فرمودند : رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَّ یدَعُو النَّاسَ إلِیَ الحَقِّ یجَتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبرِ الحَدِیدِ لاَ تزِلهُمُ الرِّیاَحُ العَوَاصِفُ وَ لاَ یمَلُّونَ مِنَ الحَرَبِ وَ لاَ یجَبُنُونَ وَ عَلیَ اللهَّ یتَوَکَّلُونَ وَ العْاقبِةُ للِمُتَّقِین».[۱]
امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت میکند که آن حضرت فرمودند: مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت می کند و قومی گرداگرد او جمع می شوند به صلابت پاره های فولاد، تند بادها آنان را به لرزه درنمیآورد و از جنگ خسته نمی شوند و ترس به خود راه نمیدهند و بر خدا توکل می کنند و سرانجام، پیروزی از آن متقین است.
در این روایت شهدایی که چای رکاب حضرت امام درخشیدند توصیف شده اند ، شهدا که از یاران آخر
الزمانی امام عشق یعنی حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و فرزند برومند ایشان حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه شدند دو ویژگی مهم داشتند
جهت گیری تمدنی ، یعنی برای تحقق حکومت جهانی امام زمان عج الله فرجه و زمینه سازی برای آن تلاش می کردند و به نزدیک بودن آن و نزدیک تر شدن آن با مجاهدت پای رکاب نائب امام زمان عج حضرت امام خمینی ره ایمان داشتند همانطور که در دعای عهد امام صادق ع به ما یاد دادند هر روز صبح بگوئیم : انه یرونه بعیدا و نراه قریبا ، کفار آن روز ظهور را دور می پندارند و ما آن را نزدیک می بینیم و به صراحت می گفتند امثال شهید خسروانی که هدف ما این نیست که قدس را آزاد کنیم بلکه میخواهیم کاخ سفید را حیسنیه کنیم ، این یک شعار نیست یک جهت گیری تمدنی برای مجاهدت هاست که شهدا از امام خمینی ره یاد گرفتند و ما باید از مقام عظم رهبری یاد بگیریم،
حضرت امام خمینی ره می فرمودند: ما آنچه که می خواهیم این است که اسلام با تمام محتوایی که دارد ، که آن محتوا یک میوة شیرینی است که هر کس آن را بچشد به لذّات ابدی می رسد ،می خواهیم که در تمام قشرها و در تمام آن طرف از ممالک اسلامی این حقیقت، این نور ،این اسلام عزیز، با محتوای بسیار عزیز، پیاده شود؛ بلکه آرزو این است که از سرحَدّات ممالک اسلامی به جاهای دیگر ان شاءالله سرایت کند و امید است که بیرق پر افتخار اسلام در تمام نقاط ارض به اهتزاز درآید).۲/۶/۸۵۳۱([۲]
و شهدا با این آموخته ها رفتند تا به سپاه امام زمان عج ملحق شدند ، آن حضرت را زیارت کردند و به شهادت رسیدند تا در زمان ظهور آن حضرت برای یاری دوباره مولایشان برگردند ، این حرفها رویا یا افسانه نیست ، فقط یک نمونه به شما معرفی کنم از شهدایی که در وصیت نامه اش نوشته بود تا بعد از شهادتش همه بدانند که امام زمان عج الله فرجه را زیارت کرده است شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد است که مهندسی اش را از دانشگاه تهران گرفته بود و امروز قبر او در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران با همه قبور شهدا متفاوت است ، روی قبر او نوشته است ؛ اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است ، این شهید عزیز در وصیت نامه اش می نویسد:
سلام بر نائب الامام خمیني بزرگ و سلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام .
برادران و خواهران در این زمان رحمت خدا به تمامي بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را بر ملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را براي ما فراهم ساخته است و مبادا که غافل باشید . خدایا تو را شکر مي کنم که عشق حضرت مهدي ) عج ( را در دل من جاي دادي و خدایا تو را شکر مي کنم که مرا به زیور ایمان آراستي و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهي من بوده اند از خدا براي این بزرگواران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت خمیني بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم. خدایا این بزرگوار را براي مردم شیعه نگهدار باش
بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان مي گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را مي نویسم ، دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حي و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان مي باشد .از یاد او غافل نگردید. دیگر در این مورد گریه مجالم نمي دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را براي هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود و فقط که دیگر مي گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است . و اکنون به جبهه مي روم تا پیروزي اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم ) وان حال بیني و بینه الموت ( و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز، هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و…
در زمان ما هم حاج قاسم و شهدای مدافع حرم که سربازان پای به رکاب امام خامنه ای عزیز در سپاه بدون مرز و جهانی یعنی سپاه قدس بودند با همین جهت گیری تمدنی ایستادند در سوریه و عراق و لبنان جهاد کردند تا به فوز شهادت رسیدند
مقام معظم رهبری زید عزه که شاگرد و خلف صالح امام خمینی ره و ادامه دهنده راستین راه آن بزرگوار هستند می فرمایند ما برای رسیدن به تمدن اسلامی پنج مرحله را باید طی کنیم ، انقلاب اسلامی ، نظام اسلامی ، دولت اسلامی ، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی و امروز ماموریت ما را حرکت عاشورایی به سمت جامعه اسلامی و تمدن اسلامی مقدمه ظهور تعریف کرده اند و می فرمایند:
« جهت گیری تمدنی یک عنصر دیگری که لازم است برای این حرکت، این است که این حرکت باید یک جهت گیری مشخّصی داشته باشد؛ یک جهتگیری منطقی و قابل قبول، که در حرکت عمومی ملّت ایران که ما داریم پیشنهاد میکنیم و مطرح میکنیم، این جهتگیری، جهتگیری به سمت جامعه ی اسلامی یا تمدّن اسلامی است؛ یعنی میخواهیم برویم به سمت تشکیل یک جامعه ی اسلامی؛ و حرکت عمومی، ما را باید به اینجا و در نهایت به یک تمدّن پیشرفته ی اسلامی برساند »
پرورش احساس:
خب عرض کردیم شهدا که از یاران آخر الزمانی امام عشق یعنی حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و فرزند برومند ایشان حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه شدند دو ویژگی مهم داشتند ، ویژگی اول گفتیم جهت گیری تمدنی اما ویژگی دوم چیست ؟
- ۲٫ حرکت و تلاش مجاهدانه ؛ شهادت مزد جهاد و تلاش خالصانه شهدا پای رکاب نائب امام زمانشون بوده ، جرکت و تلاش خستگی ناپذیر از جنس مجاهدت هایی که ما در زمان خودمان از شهید آیت الله رئیسی عزیز دیدیم که حضرت آقا مهر تائید بر آن زدند و فرمودند : رئیسی عزیز خستگی نمی شناخت ، یا حاج قاسم عزیز که درباره دلیل مجاهدت هایش در سوریه و عراق برای دخترش نوشت:
“ عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند .بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز… که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده ام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیده ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم“
این راه من و توست ، در حرکت عاشورایی پای رکاب نائب امام زمان عج ، خامنه ای عزیز در هر جبه های که باشیم و در هر عرصه ای که بتوانیم جهاد کنیم ، چه جهاد فرهنگی چه جهاد علمی چه جهاد اقتصادی و چه انواع دیگر جهاد ، به خاطر اینکه خداوند متعال در سوره مبارکه النساء آیه ۹۵ فارغ از انواع جهاد راجع به انواع مومنین دو مدل از مومنین را معرفی می کند و من و تو باید انتخاب کنیم میخواهیم جزء کدام دسته باشیم هم در این آیه از لفظ « المُؤمِنینَ » استفاده شده هم در آیه قبل « یـَأَیهُّا ٱلذِّینَ ءَامَنُواْ » بیان شده نشان از مورد ابتلاء بودن این نگاه میان مومنین هست .
این آیه که عبارت است از:
لا یسَتَوِي القاعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ أوُليِ الضَّرَرِ وَالمُجاهِدونَ في سَبیلِ اللهَّ بأِموالهِم وَأنَفُسِهِم فَضَّلَ اللهَُّ المُجاهِدینَ بأِموالهِم وَأنَفُسِهِم عَلیَ القاعِدینَ دَرَجَةً وَکُلًّا وَعَدَ اللهُّ الحُسنی وَفَضَّلَ اللهُّ المُجاهِدینَ عَلیَ القاعِدینَ أجَرًا عَظیمًا﴿۹۵﴾
مومنان را به دو گروه « القاعِدونَ » و « وَالمُجاهِدونَ » تقسیم می کند.
مفسران بزرگوار در این باره بیانات بلندی دارند از جمله مرحوم آیت الله سید ابوالفضل میر محمدی زرندی که در تفسیر بلاغ بیان می دارند:
خدای تعالی در این آیات برای تشویق مؤمنان به جهاد می فرماید کسانی که بدون عذر به جهاد نرفته اند ،با کسانی که با جان و مال در راه خدا جهاد کرده اند یکسان نیستند، بلکه تفضلا به مجاهدین مرتبه و درجه ای عطا فرموده که به قاعدین نداده است، ولی به هر دو گروه وعده ای نیکو داده است و این بدان سبب است که جهاد امر کفایی است و با رفتن تعدادی از مردم از قاعدون که قصد جهاد داشته اند، ساقط شده است.
آنگاه تأکید م یکند که اجر عظیم مربوط به مجاهدین است، اجری که عبارت از رتبه و مقام های زیادی است و چنانچه در بعض آنها گناهی باشد آن نیز آمرزنده می شود، چون خداوند مهربان است و با آنها با رحمت خود رفتار م یکند.
در آیه ای که خواندم هم جهاد با مال و هم جهاد با جان آمده است ، در آیات دیگر هم این مطلب تکرار شده است مثلا خداوند متعال درباره کسانی که اهل ایمان و هجرت و جهاد با مال و جان هستند کار را تمام می کند و می فرماید:
الذَّینَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا في سَبیلِ اللهَّ بأِموالهِم وَأنَفُسِهِم أعَظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللهَّ وَأوُلئِکَ هُمُ الفائزِونَ﴿آیه ۲۰سوره توبه ﴾
آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند:!
بی شک امام حسین علیه السلام مصداق حقیقی این آیه ی نورانیست ؛چرا که او در رسیدن به اهداف بلند ایمانی نه تنها که هجرت نکرد بلکه جهاد کرد و از همه ی مال و جان و فرزند و ناموس خود گذشت.
و امروز فرصت پیاده روی اربعین فرصت مغتنمی برای جهاد با مال و جان است ، عده ای پول خود را برای پذیرایی از زوار امام حسین علیه السلام خرج می کنند و عده ای برای رفتن به این سفر معنویحتی اگر شده قرض می کنند اما راهی میشوند ، در سفر اربعین پول بی ارزش میشود و آدم ها با عشق
در راه خدا پول خرج می کنند ، یادم هست در سالهای گذشته گاهی اوقات که مشرف می شدیم کربلا ، در کربلا منزل یک پزشک عراقی مهمان می شدیم به نام ابو حوراء ، انسان عجیبی بود ، دلباخته ابا عبد الله ع در طول مدت زیارت اربعین رایگان زوّار مریض را معالجه می کرد و چون دارو در عراق گران بود ، رایگان به مریش هایش داروهای مورد نیازشان را می داد ، در اربعین هر سال تقریبا ۲۰ روز خانه اش پر می شد از زوااّر و خالی میشد شاید روزی ۳۰ یا ۴۰ نفر معمولا مهمان منزل او بودند ، یکبار دوستان ما از او پرسیدند : پول پذیرایی ۲۰ روزه از این تعداد مهمان را از کجا می آوری ؟ گفت : خودم و با جناق هایم یکسال کار می کنیم و هر ماه مبلغی را در یک صندوق کنار می گذاریم تا ایام اربعین خدمتگزاری زوّار سید الشهداء را بکنیم ، این روحیه جهاد با مال را باید از اربعین یاد گرفت و در طول سال در ضمن جهاد فرهنگی ، بصیرتی ، اقتصادی ، علمی و سیاسی ازش استفاده کرد.
جهاد با مال را خدا قبل از جهاد با جان مطرح کرده است ، زیرا گاهی اوقات پول نباشد کار پیش نمی رود ، گاهی اوقات یک فعال فرهنگی ، یک مربی برای اینکه بتواند مردم را جمع کند پای علم انقلاب باید هیات هفتگی راه بیندازد و هر هفته سفره بیندازد آ آبگوشتی بار کند و با اطعام حسینی دلها را بهم وصل کند و بعد در مسیر یاری امام زمان عج الله فرجه به حرکت در آورد ،در خاطرات شهید مصطفی صدر زاده که مقام معظم رهبری او را الگوی جوان مومن امروزی معرفی کردند ، میخواندم یکی از دوستانش نقل می کرد:
در کارهای فرهنگی خیلی سختی تحمل میکرد. وقت خواب و استراحتش خیلی کم بود. ماه رمضان داخل تابستان افتاده بود. مصطفی تا حدود ساعت ۱۲ شب در مسجد می ماند و کار فرهنگی می کرد .کلاس قرآن داشت. سفره افطار داشت. بعد از افطار هم کلاس صالحین و برنامه های مختلف. بعد از تمام شدن کلاس های مسجد، حاج آقا بطحایی را تا نماز صبح استخر می برد که پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد. ورودی و لابی استخر بیشتر به یک مجموعه فرهنگی هنری و نمایشگاهی میخورد تا استخر .از در که وارد شدم دیدم خدایا عکس علما، شهدا و آرم سپاه به در و دیوار استخر چسبانده است. یک اتاق همان جا بود که روی آن نوشته بود: «پایگاه بسیج استخر قائم ثبت نام می کند.» کلاً فضای فکری مصطفی حول بسیج میچرخید. عشق بسیج بود. همه چیزش را وقف بسیج کرده بود.
ایده مصطفی برای شام رنگارنگ هیئت در محله ملت یک خانه تک واحدی را برای پایگاه بسیج اجاره کرده بود و هیئت را هم که قبل از آن در سوله و خانه بچه ها برگزار می شد، به آن خانه برد. سقف آن را مشما کرد و در محرم هر شب شام می داد. برای تهیه شام ها هم مثلا به مادر من میگفت شما ۴۱ پرس غذا درست کنید. به مادر خودش می گفت ۱۴ پرس غذا هم شما درست کنید. هر خانه که ۱۴ تاغذا درست می کردند، شام هیئت تأمین می شد. موقع پخش غذا می دیدیم غذاهای مختلف جمع شدهاست. مثلاً ۱۴ تا قورمه ۱۴ تا قیمه ۱۴ تا مرغ و
در دستگیری فقرا فوق العاده بود مصطفی در دستگیری فقرا فوق العاده بود. خیلی ها نفهمیدند. هیچ کس نمی داند که دست چه کسانی را گرفته است. برای ما از رسیدگی به مشکلات درسی شان تا پادرمیانی در خانواده ها و تا رسیدگی عاطفی و همدردی با مشکلات شان می گفت. این توجه به فقرا تا حدی بود که صدرزاده پایگاه تاسیس شده خود را رها میکند و در یکی از محلات به شدت فقیر هیئتی راه اندازی میکند. یک روز مصطفی به من زنگ زد و گفت: «بیا برای شب ولادت حضرت ابوالفضل)ع( در هیئت جدید ما مداحی کن.» گفتم: «در یوسف آباد تهران جلسه دارم و به آنها قول دادم».
گفت: «این هیئتی که به تو میگویم در منطقه خیلی محروم و فقیر نشین است. ببین حاجی! برای خود آقا ابوالفضل بیا. من اینجا را راه انداختم برای خودش.» با او قرار گذاشتم و قرار قبلی را لغو کردم. وقتی به آنجا رفتم دیدم مصطفی چند بچه کوچک را دور خودش جمع کرده بود. از ظاهرشان می شد فهمید که وضعیت اقتصادی آنها چقدر ضعیف است .
با مصطفی انس عجیبی گرفته بودیم. درون قلب های ما نفوذ کرده بود. شاید مثلاً کار خاصی به نظرمان می کرد. ولی همین که از وقت خود، از مال و ثروت خود میزد و به یک جاهایی می رسید، درک میکرد که این بچه نیاز به کمک دارد. خیلی جالب بود اصلاً برای او مهم نبود که یکی فقیر است و دیگری پول دار. این خوشگل تر است و دیگری زشت تر. همه را به یک چشم میدید. به همه احترام می گذاشت و همه را بالا می آورد. مصطفی در این قضایا خیلی مقید بود. اراذل و اوباش را جذب هیئت می کرد مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود میانداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون» یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه می رفت، لیست بچهها را میگرفت به آنها زنگ می زد و به مسجد دعوتشان می کرد. مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه میکردند، جذب هیئت میکرد. آن ها هم بچه های خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد
زندگی نامه شهدا را از اول تا آخر می خواند مثلاً میگفت شهید ابراهیم هادی فلان خصوصیت را داشت .
شهید همت فلان کار را میکرد یا مثلاً شهید آبشناسان کسی است که انواع دوره های تکاوری دوره های چتربازی غواصی و اینها را دیده است. یکی از شب ها مصطفی از شب تا صبح از خاطرات ابراهیم هادی برای من گفت. هر وقت با مصطفی زیارت عاشورا می خواندم ثوابش را به ابراهیم هادی هدیه می کرد اما تا آن موقع زیاد درباره این شهید صحبت نکرده بودیم مصطفی گفت ابراهیم هادی را در خواب دیدم که به من گفت: «شما هم می آیی پیش ما » سیره شهدا را می خواند و در جمع ما می نشست و درمورد شهدا حرف میزد. می گفت: «به یاد داشته باشید یکی از چیزهایی که شهید را از بقیه متمایز میکند کمک به خلق است. سعی کنید به مردم کمک کنید».
رفتارسازی:
شهدا نسبت به جامعه اطرافشون ، نسبت به محله زندگیشون بی تفاوت نبودند ، با روش های متنوعی نسبت به حجاب در محله شان اقدام می کردند ، به عنوان نمونه سه روش که سه شهید استفاده کرده اند رو برای شما نقل می کنم تا از شهدا یاد بگیریم هم انگیزه و دغدغه شان هم روش و خلاقیت انها ، به عنوان مثال شهید کاوه با روش محروم سازی سعی کرد نسبت به بی حجابی عکس العمل نشان دهد ، شهید ابراهیم هادی یک روش مرحله ای داشت ، برخی از شهدا هم پای نهی از منکر حتی شده از جان مایه گذاشتند و شدند شهید غیرت ، بگذارید چند تا خاطره از کنشگری شهدا نسبت به حجاب در محله براتون بیان کنم
روش محروم سازی:
یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت، با حالت تهدید گفت: حسابت رو می رسم ها! . محمود هم خیلی محکم و با جسارت گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن.تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. خودشان را طلبکار می دانستند! محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.
روش جذب مرحله ای:
هدایت «گنده لاتها» به سبک شهید هادی؛ اول زورخانه، بعد هیئت!
یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی در خاطره ای از او می نویسد:
بارها می دیدم ابراهیم با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق می شد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! اصلاً چیزی از دین نمیدانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. حتی میگفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته ام.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت میکرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید میگفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد. وقتی چراغها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحش های ناجور به یزید می داد .ابراهیم داشت با تعجب گوش می کرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر میکنه؛ ما هم اگر این بچهها را مذهبی کنیم هنر کردیم». دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچه های خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنونم؛ من اگر با شما آشنا نشده بود معلوم نبود الان کجا بودم؟ما هم با تعجب نگاهش می کردیم؛ با بچه ها آمدیم بیرون، توی راه به کارهای ابراهیم دقت میکردم. چقدر زیبا یکی یکی بچهها را جذب ورزش میکرد و بعد هم آنها را به مسجد و هیئت میکشاند و به قول خودش « میانداخت تو دامن امام حسین». یاد حدیث پیامبر به امیرالمومنین افتادم که فرمود: «یا علی اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است” او هنوز مشغول کار فرهنگی هست“
روش تذکر غیرتمندانه:
گاهی معروف ترک شده یا منکر تحقق یافته دارای اهمیت و آثار فراوانی می باشد و به تخریب دین و ارزشهای والای انسانی منجر می گردد و دیگران از درک این واقعیت غافل یا عاجز می باشند و آمر یا ناهی قادر به دفع آن و بیدار نمودن دیگران نمی باشند مگر با بذل جان خود ، که در این صورت با لحاظ اهمیت مطلب و مراعات شرایط و مراحل شرعی و قانونی بعضاٌ چنین امری واجب می گردد . همانطور که حضرت سید الشهداء علیه السلام چنین شیوه ای را به کار بردند.
تا پای جان شهید قاسم سجادیان
خواهر سالاری معروف به محمدی از بانوان مؤمنه ساکن حومه شیراز است که مربی قرآن و ذاکر اهلبیت است در این باره می گوید:
ما برای استفاده از طبیعت حومه سیدان به آنجا رفته بودیم و ناهار که خوردیم راه افتادیم تابه شیراز برگردیم ، در کوچه باغ های مسیر، یک پیکان قهوه ای چند بار از ما سبقت گرفته و ما را خاک دادند و نهایتا در آن گرمای هوا و خلوتی مسیر کمی جلوتر راه را بر ما بستند .
یکی از آنها با چاقو زیر گلوی شوهرم گذاشت و نفر دوم از شیشه عقب تا کمر وارد ماشین شد و ما را اذیت می کرد ، هر چه ما التماس میکردیم، تمسخر می کردند .
در حال استغاثه بودیم و در اوج ناامیدی یک مرتبه متوسل به آقا ابوالفضل)ع(شدم که بی درنگ جوان رشیدی که محاسن زیبایی داشت ،با خودرو از راه رسید و پیاده شد .
ابتدا آنها را به اسم صدا زد و گفت با اینها چه کار دارید؟ اینها میهمان ما هستند؟گناه دارند…وآن دو گفتند: قاسم راهت را بگیر و برو ، در کار ما دخالت نکن ، شهید با کلمات متین چند دقیقه با آنها صحبت می کرد .
اما نهی لسانی بی تاثیر بود آنها با شهید درگیر شدند اما قاسم عزیز، بسیار رشید بود هر دوی آ نها را گوش مالی داد و درمقابل تهدید آنها خم به ابرو نمی آورد .
قاسم ما را سوار ماشین کرد و گفت تا من هستم بروید، ناگهان یکی از آن دو خبیث از داخل ماشین دشنه بزرگی آورد و در یک آن، در سینه شهید فرو کرد و هر دو پا به فرار گذاشتند .
فریاد یا حسین یا حسین ما بلند شد ،شهید دست بر شکم، ما را دلداری می داد تا اینکه وسیله ای از راه رسید و آن عزیز را به درمانگاه محل برد ما خودمان را به آنجا رساندیم شهید روی تخت خوابیده بود . در حالی که ما گریه و زاری می کردیم به من گفت :خواهر ناراحت نباش من که چیزیم نیست ، به خدا اگر در این راه کشته هم شوم، وجدانم راحت است .
و سرانجام پس از انتقال آن دلاور مرد، به بیمارستان شهید مطهری مرودشت روح پاکش در ساعت شش عصر جمعه هجدهم تیر ماه سال هفتادو هشت در جوار حق ماوا گرفت .
ذکر مصیبت :
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد
گر خلق وا گذارد، او وا نمیگذارد
او کشتی نجات وکشتی شکسته ماییم
مولا به کام غرقاب مارا نمیگذارد
هل من معین او را باید جواب دادن
شیعه امام خود را تنها نمیگذارد
زهرا به دوستانش قول بهشت داده است
بر روی گفته خویش او پا نمیگذارد
ما و فسِردِه حالی مولا نمی پسندد
مسکین و دست خالی مولا نمیگذارد
از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم
باید که سوخت مارا زهرا نمیگذارد
کدوم زهرا ….همون مادری که امام باقر می فرمایند زهرا وارد بهشت نمیشود تا همانند مرغی که از زمین دانه جدا میکند شیعیان ومحبینش رو از میان محشریان جدا میکنه[۳]
شروع: امشب شب عاشوراست …..مصیبت امشب خیلی سنگینه … خصوصا برای امام زمان دعا کنیم … آخه عالمه امینی فرمودند: شب عاشورا برای امام زمان صدقه کنار بگذارید … چون قلب شان خیلی تحت فشاره……چراکه امشب آخرین شبِ حیات حسینه …. نقل شده شب عاشورا پدر مرحوم آیت الله بهجت ره تا صبح این شعر پدرشان را میخواندند امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع عصر فردا بدنش زیر سم اسبان استمکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع
امشب رو روضه وداع میخوانند …بزرگان فرمودند روضه وداع یکی از روضه هایی که خیلی دل امام زمان رو به درد میاره …. مقتل میگه چند جا ابی عبدالله وداع داشتند : اولین وداع ، وداع با اهل حرم بوده .وقتی امام حسین )ع(دید همه کشته شدند و تنها مانده ، برای وداع به سمت خیمه ها رفت و نادی یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا فاطمه و یا ام کلثوم ، علیکن منی السلام ؛ اهل حرم را صدا زد وفرمود : ای سکینه و ای رقیه و ای زینب و ای فاطمه و ای ام کلثوم ؛ خداحافظ….تا متوجه صدای ابی عبدالله شدند همه ازخیمه ها بیرون آمدند…شروع کردن با صدای بلند گریه کردن….امام حسین)علیه السلام (یه نگاه کرد مایوس به زنان ودختران انداخت بعد فرمود بی مقدمه میگم سادات منو ببخشند: و کأنیّ بکم غیر بعیدٍ کالعَبید زمانی نمیگذره که میبنم شمارو مثل بردگان و کنیزان اسیرمیکنند،یسَوقونکم إمامَ الرِّکابِ و یسَومونکَم سوءَ العَذابِ و جلوی اسبهاشون می دوانند و بسیارشما رو اذیت میکنند فَتَصارَخَنَّ النِّساء فَسَکَتَهُنَّ اهل حرم صدا به گریه و ناله بلند کردند . حضرت ، آنها را ساکت کردند …[۴] وداع دوم ، وداع با دخترش رقیه خانم بود. چنانکه هلال بن نافع می گوید:در میان دوصف لشکر ایستاده نگاه می کردم فَرَأیتُ صغیرةً باکیةً جائتَ و أخَذَت بذِیلِ أبیها فقالت : یا أبه ؛ أنُظُر إلیَّ فَإنیّ عَطشان ؛ دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت : بابا خیلی تشنمه … حضرت نگاهی به صورت رقیه انداخت یکوقت دیدند حضرت داره گریه میکنه هی میفرماید: إصبِری نورُ عینی …نور چشمم رقیه جان تحمل کن …..من نمیدونم چرا اینجا حضرت تا نگاهش به صورت رقیه افتاد گریه کرد….. شاید ابی عبدالله یاد آن لحظه ای بیفته که به صورت سه سالش سیلی میزنند…..یاد اون لحظه ای که صورت ماهش مثل صورت مادرش کبود میشه ……آخه خودش تو خرابه شام گفت بابادست عدو بزرگتر از صورت من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام
اوج: اما وداع سوم با زینب کبری سلام الله علیک بود ؛ زمانیکه با اهل حرم وداع کرد ، زینب را طلبید و وصیتها را به او فرمود و به او امر به صبر کرد . و سوار بر اسب شد وبه سمت میدان حرکت کرد . چون چند قدم حرکت کرد ، دید زینب داره با پای برهنه میاد و شاید میفرماید : مهلا مهلا یابن الزهرا ….
داداش صبر کن با تو کار دارم . آمدم به وصیت مادرم عمل کنم مادرم وصیت کرده زیر گلوتو ببوسم….
زینب دستها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید . و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هردو غش کنند…. بعد حضرت فرمودند : زینب جان ، إیتنی بثَِوبٍ عَتیقٍ الیُرغَبُ فیه أجعَلُه تحت ثیابی لئَِلّا أجَرَّدَ بعدَ قَتلی فإنیّ مقتولٌ مسلوبٌ [۵]فرمود ؛ پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکنه برام بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن، بدنم را برهنه نکنند…..
اما من بمیرم برا اون لحظه ای که به این پیراهن کهنه ام رحم نکردند…..آخه ساعتی نگذشت زینب آمد باالی تل زینبیه یه نگاه کرد دید حسینشو دوره کردند…..یا اهلل… فرقةٌ بالسیوفِ عده ای با شمشیر میزنند وفرقةٌ بالرماحِ عده ای با نیزه میزنند وفرقةٌ بالحجارةِ عده ای با سنگ میزنندوفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا آخ بمیرم اونهایی که نیزه وشمشیر نداشتند با چوب وعصا میزدنچون زخم های روی تنت گریه ام گرفتاز پـیــرهـن نــداشـتـنـت گریه ام گرفت بـا دیـده هـای سـرخِ جگـر مثـل مـادرمهنگام دست وپا زدنت گـریـه ام گـرفت
جـایـی بـرای بـوسـه بــرادر نـیـافــتم
از نیـزه هـای در بـدنت گـریه ام گـرفت
تا دیـدم آن سـواره ولـگـرد نـیـزه دار
بــر تـن نـمـوده پـیـرهنت گریه ام گرفت
وقـتـی شنـیـدم از پسـرت ای امام اشک
یـک بـوریـا شـده کـفـنـت گریه ام گرفت
شب عاشوراست هرجای نشستی برو توحرمش….به نیت همه شهدا ،امام شهدا،اموات،گذشتگان ،همه باهم… السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولا[۶]د الحسین وعلی اصحاب الحسین
[۱] -«بحار الانوار، ج ۶۰، ص۲۱۶»
[۲] – کتابخانه پرتال امام خمینی ره
[۳] بحارالانوار، ج ۴۳ ،ص ۶۵ و ج ۸ ، ص ۵۲(
[۴] -. نفس المهموم، شیخ عباس قمی ، باب دوم ، فصل بیست و دوم
[۵] – مقتل شوشتری ص ۲۰۲
[۶] سحاب رحمت ص ۵۶۵– نفس المهموم ۳۶۰-لهوف ۱۲۳(