موضوع جلسه سوم : ویژگی های عاشقان صادق
پیام : فوری ترین و مهمترین وظیفه اجتماعی ، کنشگری در مقابل کشف حجاب ، پاسخ سوال کسانی که میگویند تا اقتصاد درست نشه حجاب درست نمیشه ، چیست؟
خطبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ للهِ ربِّ العالمین، بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِ الأنبیاءِ و المرسلین و خاتمِ النبیین، حبیبِنا و حبیبِ إلهِ العالمینَ أبی القاسمِ المصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومینَ، و لا سیّما بقیه الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائهِم أجمعینَ إلی یومِ الدین
مِنَ المُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَّ عَلیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَیٰ نحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینَتَظِرُ وَمَا بدَّلوُا تبْدِیلًا
۲۳ احزاب
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند )و در راه او شربت شهادت نوشیدند(، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
در این آیه شریفه خدا شهدا رو با ویژگی صداقتشون می ستاید معلوم میشه صداقت در عهدی که مومن با خدا و رسولش می بندد خیلی برای خدا ارزش دارد ،خدای متعال از دروغ بدش می آید ، خدا دوست دارد اگر کسی در خانه اش ابراز محبت هم می کند ، در ابراز محبتش صادق باشد گفت:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رُخَت دید مَلکَ عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون آیه شریفه می فرماید:
« بعضی از مؤمنان صدق خود را در آنچه با رسول خدا ص عهد کرده بودند به ثبوت رسانیدند و آن عهد این بود که در مواجهه با دشمن فرار نکنند و از مقاتله اعراض ننمایند و بعضی از این مؤمنان در جنگ اجلشان به سر رسید و در راه خداکشته شدند و یا به مرگ طبیعی مردند. و بعضی هم منتظر رسیدن اجل خود هستند. و ازعهد و پیمانی که بسته بودند هیچ چیز را تبدیل و تغییر ندادند.به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف می افکند، و هر روز فکر شوم و تازه ای در مغز ناتوان خود میپروراندند»
بعد از آن تخصیص م یدهد مؤمنان را به خصالی که در ایشان بوده و می فرماید:
مِنَ المُؤْمِنِینَ : از ایمان آورندگان، رِجالٌ صَدَقُوا: مردانی که راست گفتند،
ما عاهَدُوا اللهَّ عَلیْ هِ: آنچه را که عهد بستند با خدای تعالی بر آن چیزی که آن ثبات بر قتال و مقاتله برای رضای خدا بود، زیرا عهد کننده هرگاه وفا نماید به عهد خود پس صادق بوده در آن عهد.
شأن نزول:« شیخ طوسی» گوید: چنین روایت شده که این آیه درباره حمزة بن عبدالمطلب و جعفر بن ابی طالب و علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده و منظور از این قسمت آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نحْبَهُ» حمزه و جعفر است و مقصود از «وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ» در آیه علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نحْبَهُ : پس بعضی از ایشان بجا آورد و وفا نمود عهد و نذر خود را و کارزار کرد تا شهید شد مانند حمزه و مصعب و انس.
وَ مِنْهُمْ مَنْ ینَتَظِرُ: و بعضی دیگر کسانی هستند که انتظار شهادت م یکشند مانند سایر مؤمنان حقیقی که متصفند به اعتقاد جازم ثابت .
وَ ما بدَلوُا تبْدِیلًا: و تغییر ندادند عهد را تغییر دادنی. این تعریض است به منافقین و ضعفای اسلام که عزم خود را به وهن بدل کردند.
اقناع اندیشه :
در مناقب حضرت سید الشّهداء علیه السّلام در وداع آخر هر شهیدی می فرمود )فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر( اگر مناسب در حق ایشان نبود این را تلاوت نم یکرد.
چون آیات شریفه عام است، پس شامل باشد مؤمنین ثابت الایمان را،آیه چنان مفهوم وسیعی دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل می شود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خدای خویش ایستادهاند و آماده جهاد و شهادتند
چنانچه در کافی حضرت صادق علیه السّلام به بعض از شیعیان فرمود: ذکر نموده خدا شما را در کتاب خود در آیه )مِنَ المُْؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا …( بدرستی که شما وفا کردید به آنچه خدا از شما میثاق گرفت و آن ولایت ما بوده و شما تبدیل نکردید ما را به غیر ما یعنی شما غیر ما را اختیار نکردید.[۱]
و نیز آن حضرت فرمود که رسول خدا صلیّ اللّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: یا علی هر که دوست داشته باشد تو را و مرده باشد، پس «قضی نحبه». و هر که دوست داشته باشد تو را و نمرده باشد، پس او منتظراست و طلوع نکند آفتاب و غروب نکند مگر آنکه طلوع کند بر او به رزق و ایمان .[۲]
آنقدر این صداقت در عاشقی مهم است که در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده استکه اگر کسی شهادت را صادقانه از خدا بخواهد ولو در بستر بمیرد خدای متعال او را به مقامات شهدا
از سَهل بن حُنَیف ره روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ سَأَلَ اللهَّ تعالیَ الشّهَادَة بصِدْقٍ بلَغَّهُ اللهُّ مَنَازِلَ الشُّهدَاء، وإنِ مَاتَ عَلیَ فرِاشِهِ»: «کسی که صادقانه از خدای متعال درخواست شهادت کند، حق تعالی او را به درجه یا جایگاه شهدا می رساند گرچه در رختخواب خود بمیرد .»اما سوالی که برای بنده یه موقعی پیش آمد درباره این حدیث شریف این بود که : من میشه آدم در مقام دعا و آروزی شهادت هم دروغ بگوید ؟ به قول معروف جلو قاضی مگه میشه ملق بازی ؟خدا که از درون ما خبر دارد مگر کسی میشود در دعا هم دروغ بگوید ؟
شاید نکته لطیف این روایت این باشد که اگر کسی در مقام دعا ، از خدا شهادت را طلب کند ولی در عمل وقتی موقعیت جهاد برایش پیش می آید اهل جهاد نیست ، در وسط میدان حضور پیدا نمی کند ، فقط پشت جبهه را نگه می دارد و برای رزمندگان اسلام دعا می کند ف در واقع چنین شخصی دارد به خدا دروغ می گوید که خدایا من آرزوی شهادت دارم
اگر گفتی خدایا شهادت را نصیبم کن باید صادق باشی و وقتی باب جهاد برویت باز شد بهانه نیاری به قول شهید چمران وقتی شیپور جنگ نواخته میشود مرد از نامرد شناخته میشود همه اینها نشان می دهد در مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام صداقت داشتن چقدر مهم است ، چند نمونه روایت درباب صداقت بخوانم براتون تا بیشتر متوجه اهمیت این موضوع بشید.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
لاَ تنْظُرُوا إلِیَ کَثْرَةِ صَلَاتهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الحَجّ وَ المَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ باِللیّْلِ انظْرُوا إلِیَ صِدْقِ الحَدِیثِ وَ أدَاءِ الأْمَانةِ.
به زیادی نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها توجه کنید.
- قال امیرالمومنین ع: یکَتَسِبُ الصَّادِقُ بصِدْقهِ ثلَاثاً حُسْنَ الثّقَةِ بهِ وَ المَحَبَّةَ لهُ وَ المَهَابةَ عَنْه[۳]
راستگو با راستگویی خود، سه چیز را به دست م یآورد: اعتماد، محبت و شکوه در دل ها.
- قال الکاظم ع :ادَاءُ الامَانةِ و اَلصّدْقُ یجَلبِانِ الرّزْقَ، و اَلخْیانةَ و اَلکَذِبُ یجَلبِانِ الفَقْرَ وَ النّفاقَ؛۳۲ادای امانت و راستگویی روزی را زیاد می کند و خیانت و دروغگویی باعث فقر و نفاق می شود
- عَنْ أبَيِ عَبْدِ الَلهَّ عَلیْهِ الَسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ الَلهَّ صَلیَّ الَلهُّ عَلیْهِ وَ آلهِ : أرْبعَ مَنْ کُنَّ فیِهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنهِ إلِیَ قَدَمِهِ ذُنوُباً بدَّلهَا الَلهُّ حَسَنَاتٍ الَصّدْقُ وَ الَحَیَاءُ وَ حُسْنُ الَخُلُقِ وَ الَشُّکْرُ.۳۳
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: هر که چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد ،خدا آنها را بحسنات تبدیل کند: راستگوئی و حیا و خوش خلقی و سپاسگزاری.
پرورش احساس:
شهدا در مسیر عشقبازی با خدا با دادن سر و جان ، صداقتشان را به اثبات می رسانند:
- ۱٫ صداقت با سر ، شهیدی بی سر
حضرت امام ره فرموده بودند: « جزایر مجنون باید حفظ شود.»«شهدا سر میدادند اما نمی گذاشتند حرف امام روز زمین بماند«
در آن چند ساعتی که ارتباط با خط مقدم قطع شده بود حاج همت به من گفت: حالا هی نیرو از این طرف می فرستیم که برود و خبر بیاورد ولی هرکس رفته برنگشته. یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس میرفت محال بود بتواند از آن عبور کند. حاج همت به مرتضی قربانی- فرمانده لشکر۲۵ کربلا- گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچکس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جمله ای گفت که هیچوقت یادم نمیرود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده.»
بعد از رفتن حاجی من با یکنفر دیگر راه افتادم سمت جزیره و آمدیم داخل خط. عراقیها هنوز به شدت بمباران میکردند. رفتیم جایی که نیروها پدافند کرده بودند. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی
۲۳ . تحف العقول، ص۴۰۳
۳۳ . الکافي , جلد۲ , صفحه۱۰۷
روی زمین افتاده بودند و یا زهرا میگفتند و صدای ناله شان بلند بود. سعی کردیم تعدادی از مجروحانرا به هر شکلی که بود بفرستیم عقب.
جنازه عراقی ها و شهدای ما افتاده بودند داخل آب و خمپاره و توپ هم آنقدر خورده بود که آب گل آلود شده بود. بچهها از شدت تشنگی و فقر امکانات، قمقمه ها را از همین آب گل آاود پر میکردند و میخوردند. حاج همت با دیدن این صحنه حیلی ناراحت شد. قمقمه بچهها را جمع کرد و با پل شناور کمی رفت جلو و در جایی که آب زلال و شفاف بود آنها را پر کرد و آمد. تو خط درگیری به شدت ادامه داشت. عراق دائم بمباران میکرد. ما نمیتوانستیم از این خط جلو تر برویم. حاج همت به من گفت: شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب.
دیدار محبوب در جزیره مجنون؛ سه راهی شهادت
وقتی حاجی در حال بازگشت به طرف قرارگاه بوده تا در آنجا فکری به حال خط مقدم بکند در همان سه راهی مرگ به شهادت می رسد. پس از رفتن حاج همت به سمت عقب یکی دو ساعتی طول نکشید که خط ساکت شد. همان خطی که حدود یک ماه لحظه ای درگیری در آن قطع نشده بود و این سبب تعجب همه شد. ما منتظر ماندیم. گفتیم شاید باز هم درگیری آغاز شود.
صبح فردا هوا روشن شد اما باز هم از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بیخبر از آن بودیم که در جزیره سری از بدن جدا شده و حاج همت بیسر به دیدار محبوب رفته و دستی قطع شده همان دستی که برای بسیجیان در خط آب آورد. جزیره با شهادت حاجی از تب و تاب افتاد. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقیها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم.
پیکر شهیدی که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز قطع شده بود
در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود همان طور که به عقب می آمدم خود را دلداری میدادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی میگردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است.
شب همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بودرفتم. گمان میکردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است. روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه ای مفقود شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت نداشتن سر در بدن او بود.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است…!
تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوة دوست
تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است
تشنه لب، جان به لب آب سپردن سهل است
تشنة وصل کند یاد ز کوثر عجب است
تنِ ب یسر عجبی نیست گر افتد روی خاک
سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است
- ۲٫ صداقت با دست ، شهیدی با دستی سوخته
شهید اکبر جزی در عملیات فتح المبین از فرماند هان لشگر مقدس امام حسین علیه السلام بود . برای رسیدن به محوری که به تیپ امام حسین واگذار کرده بودند باید حتماً از کوهستان عبور می کردیم و خودمان را به خطوط دشمن می رساندیم و با دشمن درگیر می شدیم . بعد از درگیری باید از آن جا به طرف یک رودخانه ی فصلی می رفتیم و به طی مسیر ادامه می دادیم و به طرف یک مکینه آب می رفتیم و بعد از یک دشت به جاده عین خور می رسیدیم.
شب عملیات بچه ها حرکت کردند و از معبری که بچه های تخریب باز کرده بودند عبور کردیم . زمانی که بچه ها به طرف جلو حرکت می کردند متوجه شدیم که عراقی ها در انتهای معبر ، یک تیر بار مستقر کرده اند . وقتی بچه ها به فاصله ی پنجاه متری از نیرو های عراقی می رسند درگیری شروع می شود . با شروع درگیری ، تیربار عراقی ها هم شروع می کند به شلیک و معبر ما را هدف قرار میدهد . در همچین مواقعی معمولاً بچه های ما کپ می کردند و می خوابیدند روی زمین . اگر این حالتشان ادامه دار می شد باعث می شد که بچه های زیادی در معبر قتل عام شوند . از طرفی اگر بچه ها به اطرافحرکت میکردند وارد میدان مین میشدند و با هر قدم ممکن بود به پای بر روی یک مین مسلح بگذارند.
آن شب هم ، زمانی که درگیری ها شروع شد و تیربارچی دشمن در معبر شروع به شلیک کرد ، هر کدام از بچه ها که بلند می شدند مورد اصابت گلوله قرار میگرفتند.
در چنین شرایطی شهید اکبر جزی از فرصت استفاده میکند و شروع می کند به حالت سینه خیز در معبر حرکت میکند و خود را به خاکریز عراقی ها و به زیر تیربار دشمن میرساند . در همین لحظه به ناچار بلد میشود و با دست راستش لوله ی تیربار را می گیرد و بالا می برد . تیر بار یک نوار شامل دویست و پنجاه گلوله دارد و زمانی که شروع می کند به شلیک کردن ، بسیار داغ میشود . معمولً عراقی ها چند تا نوار گلوله را سرهم می کردند که برای تعویض نوار ها معطل نشوند.
زمانی که شهید اکبر جزی زیر تیربار می رود لوله ی تیربار از شدت حرارت ناشی از شلیک گلوله ها سرخ شده بود . ایشان ناچار با دست راستش لوله ی سرخ تیر بار را میگیرد و در حالی که فریاد الله اکبر سر میدهد ، لوله ی تیربار را بالا میبرد.
بچه ها پس از شنیدن فریاد الله اکبر نگاه میکنند و میبینند همان تیرباری تا چند لحظه قبل داشت به سمت معبر شلیک میکرد و بچه ها را تک به تک به شهادت میرساند ، الان دارد به سمت آسمان شلیک میکند و اصطلاحا تیر هوایی میزند.
در همین زمان بچه ها بدون معطلی بلند می شوند و الله اکبر می گویند و خاک ریز عراقی ها را می گیرند . زمانی که اکبر جزی لوله ی تیربار را می گیرد و بالا می برد ، عراقی ها بالافاصله به سمت این شهید بزرگوار تیراندازی می کنند و ایشان را به شهادت می رسانند . ایشان در حالی به شهادت میرسد که با این ایثار خود ، جان همرزمانش را نجات میدهد.
فردا صبح ، زمانی که بچه ها جنازه شهدا را از منطقه جمع می کردند ، به معبر می رسند و نگاه می کنند و می بینند کسی که دیشب تیر بار را بلند کرده و یک گردان را نجات داده تا بتوانند خودشان را به خاکریز دشمن برسانند کسی نبوده بجز شهید اکبر جزی.
دست شهید اکبر جزی به لوله ی تیربار چسبیده بود و انگار با لوله یکی شده بود.
این حرکت و این ایثار و فداکاری شهید اکبر جزی باعث می شود که بچه ها از قتل عام شدن نجاتپیدا کنند.
ارواح شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد شاد کنیم .اللهم صل علی محمد و ال محمد
رفتارسازی:
اینها نمونه هایی از رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه بودند ، اساسا فلسفه امتحانات الهی این است که این صداقت ها بروز و ظهور پیدا کند و البته نفاق اهل نفاق هم با دروغگویی شان مشخص میشود ، گاهی در یک جامعه سیلی ویرانگر می آید تا مومنین و مومنات امتحان شوند که آیا در ایمانشان صادق هستند و در وقت سختی و بلا به برادران دینی خود کمک می کنند یا بی تفاوت خواهند بود و فقط تماشاچی ؟ و فقط به یک افسوس خوردن اکتفا می کنند ؟
گاهی هم سیل بی حجابی می آید و جامعه مومنین امتحان میشوند که آیا نسبت به بی حجاب شدن زنان و دختران جامعه و ویرانی خانواده ها بی تفاوت خواهند بود یا خود را به آب و آتش می زنند تا جلوی گسترش بیشتر این سیل را بگیرند ، چرا از کنشگری حجاب دائم مثال می زنم چون ماه محرم ماه قیام سید الشهداء برای احیای امر به معروف و هی از منکر است و الان فوری ترین و مهمترین نوع امر به معروف که در جامعه ما مورد نیاز و مورد غفلت است ، کنشگری در مقابل کشف حجاب است ، زیرا بی حجابی منکری است که بیشترین مورد زیر پا گذاشتن حکم خدا رو در جامعه دارد و عوارض وحشتناکی در آینده جامعه خواهد داشت ، حالا همین فوریت و اهمیت شده امتحان مومنین در جامعه ما ، همان امتحانی که خدا می فرماید ، آیا مومنین تصور کرده اند همین که گفتند ایمان آوردیم ، از آنها می پذیریم و امتحانشان نمی کنیم قرآن می فرماید:
أحَسِبَ النَّاسُ أنْ یتُرَکُوا أنْ یقَولوُا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یفُتَنُونَ ایه ۲ سوره عنکبوت
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟!
معانی کلمات آیه
حسب: فعل «حسب» از باب علم یعلم به معنی ظن و گمان به کار می رود به نظر راغب مصدر اینگونه افعال، حسبان )بکسر اول( است علت این تسمیه شاید آنست که ظن و گمان یک نوع حساب از جانب گمان کننده است.
یفتنون ، فتن: امتحان ،راغب گوید: آن در اصل گذاشتن طلا در آتش است تا خوبی و بدی آن معلوم شود. طبرسی نیز چنین فرموده است. فتنه چیزی است که شخص با آن امتحان شودپیام هایی که از این آیه فهمیده میشود چند نکته طلایی است:
- ایمان، تنها با زبان و شعار نیست، بلکه همراه با آزمایش است. أَ حَسِ بَ … هُمْ لا یفُتَنُ ونَ )ادّعا کافی نیست، باید عملکرد را دید و قضاوت کرد(.
سعدیا گرچه سخندان و نصحی تگویی
زعمل کار برآید به سخندانی نیست
- آزمایش ،یک سنّت الهی در طول تاریخ است. «وَ لقَدْ فَتَنَّا الذِّینَ مِنْ قَبْلهِمْ»
- حوادث را تصادف نپنداریم؛ همه اسباب آزمایش ماست. «فَتَنَّا»
- آشنایی با تاریخ و حوادث پیشینیان، مردم را برای پذیرش حوادث آماده م یکند. «مِنْ قَبْلهِِمْ»
- دلیل آزمایش های الهی، عینی و محقّق شدن علم ازلی خداوند و جدا شدن مؤمنان واقعی و شکوفا شدن استعدادهای درونی و به فعلیّت رسیدن آنهاست. فَلیَعْلمَنَ … الذِّینَ صَدَقُوا وَ … الکْاذِبیِنَ
آیه بعد بلا فاصله به ذکر این حقیقت میپردازد که امتحان یک سنّت همیشگی و جاودانی الهی است ،امتحان مخصوص شما جمعیت مسلمانان نیست، سنتی است که در تمام امتهای پیشین جاری بوده است، می فرماید: «ما کسانی را که قبل از آنها بودند آزمایش کردیم» )وَ لقَدْ فَتَنَّا الذِّینَ مِنْ قَبْلهِمْ(.
آنها را نیز در کوره های سخت امتحان افکندیم، آنها نیز همچون شما در فشار دشمنان بی رحم و جاهلو بی خبر و متعصب و لجوج قرار داشتند.
باید هم چنین باشد چرا که در مقام ادعا هر کس میتواند خود را برترین مؤمن، بالاترین مجاهد، و فداکارترین انسان معرفی کند، باید وزن و قیمت و ارزش این ادعاها از طریق آزمون روشن شود.
مدعی خواست بیاید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
آری «باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغگو هستند »)فَلیَعْلمَنَّ اللهَّ الذِّینَ صَدَقُوا وَ لیَعْلمَنَّ الکْاذِبیِنَ(.
بدیهی است خدا همه اینها را می داند، منظور از «علم» در اینجا ظهور آثار و شواهد عملی است، یعنی باید علم خدا درباره مردم عملا در خارج پیاده شود، و تحقق عینی یابد، و هر کس آنچه را در درون دارد بیرون ریزد، تا ثواب و جزا و کیفر مفهوم داشته باشد
وَلقَدْ فَتَنَّا الذِّینَ مِنْ قَبْلهِمْ ۖ فَلیَعْلمَنَّ اللهَّ الذِّینَ صَدَقُوا وَلیَعْلمَنَّ الکَاذِبیِنَ ایه ۳ سوره عنکبوت
ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم )و اینها را نیز امتحان می کنیم(؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد!
هرچقدر صداقت محبوب خداست ، دروغگوئی منفور نزد خداست ،در روایت نبوی پیرامون نشانه های نفاق هم آمده است صداقت و نفاق در سختی های امتحانات فردی و اجتماعی است که خودش را نشان می دهد وگرنه در روزگار آسایش و رفاه و راحتی همه ادعای ایمان و تقوا دارند
قال رسول الله ص : ثلَاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَهُوَ مُنافقٌِ وَ انِ صامَ وَ صَلّی وَحَجَّ وَ اعتَمَرَ و َ قالَ «انِیّ مُسلمِ» مَن اذِا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اذِا وَعَدَ اخَلفَ وَ اذِا ائتُمِنَ خانَ؛ [۴]
رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: سه چیز است که در هر کس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره کند و بگوید من مسلمانم؛ کسی که هنگام سخن گفتن دروغ بگوید و وقتی که وعده دهد تخلف نماید و چون امانت بگیرد، خیانت نماید.
یا در روایت دیگری از امام صادق )ع( نقل شده که فرمودند: «إنَّ المُنافقَِ یظَهَرُ عَلی لسِانهِِ ما لیسَ فيقَلبِهِ، وَیقَولُ بقَِولهِِ ما لاَ یفَعَلُ»
منافق آنچه را که در دل ندارد بر زبان جاری می سازد و به زبانش چیزهایی را می گوید که عمل نمیکند.
این روایات به خوبی نشان میدهند که منافقان برای فرار از تکلیف و مسئولیت، بهانه های مختلف میآورند و در رفتار و گفتارشان دوگانه گویی و فریبکاری میکنند.
به عنوان نمونه خدای متعال در قرآن می فرماید : منافقان برای شرکت نکردن در جنگ، بهانه به ظاهر شرعی می آورند.
بعضی از منافقان کسانی هستند که به پیغمبر)صلّی اللهعلیه وآله( میگویند: «به ما اذن بده بمانیم و به میدان نرویم و ما را فریب مده». بنابراین شأن نزول نقل شده در برخی تفاسیر شیعه و اهلِ سنّت، «لا تفَْتِنّی» یعنی مرا به فتنه ی زیبا رویان رومی نینداز و نگذار بیایم و چشمم به آن جمالهای دلپسند بیفتد و فریب بخورم.
پیامبر)صلّی اللهعلیه وآله( در مسائل کلیّ که به سرنوشت مردم و جامعه مربوط بود، مسلمانان را به مشورت میگرفت؛ به همین جهت، زمانی جدّ بن قیس را احضار کرد و فرمود: «نظرت درباره ی رفتن به جنگ چیست؟» او برای اینکه عذری بیاورد و به جنگ نرود، گفت: «ای پیامبر! من در میان قوم خود معروفم که زود فریفته ی زنان زیبا میشوم و این صفت در من هست، و این جنگ هم که با روم است و زنهای رومی هم که زیبارویند، میترسم اگر بیایم، چشمم به آن زنهای رومی بیفتد و مفتون شوم؛ بیا و بگذار ما بمانیم که دین ما از دست نرود!»
این قضیّه بیانگر روحیّه ای بسیار عجیب است که در غالب زمانها در بسیاری از مسلمانان وجود داشته است و آن اینکه: به نام ترَک حرامی، حرام بزرگ تری را مرتکب میشدند و به نام اتیان واجب، واجب بزرگ تری را ترک میکردند. اسلام همیشه در تعالیم و آموزشهای خود به ما یاد میدهد که هرگاه دو واجبی که خدا از ما خواسته و راضی به ترک آن نیست، با یکدیگر تزاحم پیدا کردند، و ما دیدیم که یکی از آن دو، اهمّیّت بیشتری دارد، لازم است آن واجب کوچک را فدای واجب بزرگ تر کنیم و به واجب بزرگ تر بپردازیم. چنین قانون و قاعده ای در اسلام هست.
خلاصه آنکه، بعضی منافقان خدمت پیامبر)صلّی اللهعلیه وآله( می آمدند و از ایشان میخواستند که به ما اجازه بده تا به جهاد نرویم که مبادا چشم ما به نامحرم بیفتد. این روحیّه گرچه ظاهر خوبی دارد وبه ظاهر موافق با قرآن است، ولی در واقع مخالف با قرآن است.[۵]
نمونه دوم:
تخلّف جویان )از جنگ تبوک،( از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند؛ و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند؛ و )به یکدیگر و به مؤمنان( گفتند: «در این گرما، )بسوی میدان( حرکت نکنید!» )به آنان( بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر میدانستند!
فَرِحَ المُْخَلّفَُونَ بمَِقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللهَّ وَکَرِهُوا أنَْ یجَُاهِدُوا بأَِمْوَالهِِمْ وَأنَفُْسِهِمْ فيِ سَبِیلِ اللهَّ وَقَالوُا لاَ تنَْفِرُوا فيِ الحَْرِّ ۗ قُلْ ناَرُ جَهَنَّمَ أشََدُّ حَرًّا ۚ لوَْ کَانوُا یفَْقَهُونَ)سوره توبه آیه ۱۸(شأن نزول:
این آیه در مورد جنگ تبوک است. این آیه، سه نشانه برای منافقان ذکر کرده است:
الف: از جبهه نرفتن به جای پشیمانی شادند .
ب: جهاد با مال و جان بر ایشان سنگین است .
ج: دیگران را از جبهه رفتن منع م یکنند.
چرا این دو مورد را از قران ذکر کردم ، برای که بدانیم یکی از ویژگی های کسانی که در عاشقی صادق نیستند و در نقطه مقابل در ایمانشان دچار نفاق هستند همین بهانه آوردن به هنگام تکلیف است ، مخصوص آن روز هم نیست ، امروز هم مصداق دارد ، به عنوان مثال وقتی نوبت به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر مثلا در مقابل بی حجابی ها می رسد ، یک عده برای فرار از تکلیف شروع می کنند به بهانه جوئی و می گویند : تا مشکل اقتصادی حل نشه ، امر به معروف حجاب فایدهای نداره!
سوالی که پیش می آید این است که آیا بدحجابی به فقر و تنگدستی ربط دارد؟
امروزه بی حجابی نه در مناطق فقیر، بلکه بیشتر در مناطق مرفهنشین بروز دارد. روابط بی حساب زن و مرد، دوری از یاد خدا، ورود ابزار تهاجم فرهنگی به خانه ها، پارتی ها و… یا ارتباطی با تمکن مادی ندارند و یا در خانه های مرفهان بیش از خانه های فقرا یافت می شوند.
در گام نخست و ۴۰ ساله گذشته اقدامات بسیاری صورت گرفته و در ابعاد مختلف هنری و نظری آثار ارزشمندی تولید شده، ولی بی تردید کافی نبوده است. البته نباید غفلت کرد که در دوران بعد از انقلاببه ویژه یکی دو دهه اخیر تهاجم فرهنگی و مبارزه با حجاب با پشتیبانی مستقیم و غیر مستقیم دشمنانبسیار وسیع و همه جانبه بود و حتی از مراکز فرهنگی زبانها و قلمهایی به نفع دشمنان به حرکت در آمده اند.
در یک ارزیابی کلی باید اقرار کنیم در تبلیغ حجاب اولاً: از همه ظرفیت ها استفاده نشده و ثانیاً: متناسب با گسترش تهاجم فرهنگی، تبلیغ و نهادینه کردن حجاب تنوع و توسعه لازم را نیافته و ثالثاً : گاه ضد تبلیغهایی نیز بوده که آسیب های جدی وارد کرده است. در هر صورت، برای گسترش حجاب و نهادینه کردن آن بایستی همه نهادهای تبلیغی رسمی و غیر رسمی دست به دست هم دهند و با هم افزایی به میدان بیایند و تکصدایی در تبلیغ ـ با فرض نبود ضدتبلیغ ـ اثرگذاری مطلوب را ندارد.
کلیشه «فقر، بی حجابی می آورد» با واقعیت جامعه و نص قرآن تعارض دارد
از قول امیرالمومنین)ع( داریم اگر فقر به خانه ای وارد شود، ایمان از آن خانه میرود. بسیاری این روایت را هم دلیل بی حجابی ها و نابسامانی های اخلاقی این روزها میدانند. آیا مسأله معیشت روی بی ایمانی و نمودهای بیرونی آن مثل حجاب اثر میگذارد؟
بی تردید فقر در گسترش بیحجابی و بدحجابی مؤثر است، اما عوامل بسیار مؤثرتری وجود دارد. امروزه بیحجابی نه در مناطق فقیر و فرودست، بلکه بیشتر در مناطق مرفه نشین بروز و ظهور جدی دارد. روابط بی حساب و کتاب بین زن و مرد، رفاه بی حد و دوری از یاد خدا، ورود ابزار تهاجم فرهنگی به خانه ها ،پارتی های توأم با بیبندوباری، دوری از تعالیم دینی و بسیاری دیگر از عوامل بسیار مهمی هستند که یا ارتباطی با تمکن مادی ندارند و یا در خانه های مرفهان بیش از خانه های فقرا یافت می شوند. بهترین شاهد این است که زنان باحجاب بیشتر از خانواده های متوسط و فقیر هستند تا خانواده های مرفه و ثروتمند. قرآن می فرماید : «…انسان مرز خود را نمیشناسد و طغیان میکند؛ چرا که خود را از پروردگار خویش بینیاز میبیند» )علق ،۷-۶( یعنی مرفهان به غفلت و طغیان نزدیک ترند تا فقرا و نیازمندان
این روزها مردم در بحث حجاب می گویند اول جلوی فلان دزدی ها را بگیرید، بعد سراغ چهار تا مو بیایید!
هرچیزی جای خودش لازم است ، واجبات و گناهان دو جنبه دارند؛ فردی و اجتماعی. گذشته از این بعد دیگری نیز وجود دارد که به آن «نماد» میگوییم. مثلاً ترک نماز یک امر شخصی است و حکومت اسلامی نسبت به آن وظیفه ای جز ارشاد ندارد، ولی روزه خواری امری فردی و اجتماعی است و کنشاجتماعی و مخرب دارد. حکومت اسلامی که با نام اسلام و بر مبنای احکام اسلام برپاست، باید نسبت بهبعد فردی به وظیفه ارشادی و نسبت به بعد اجتماعی واجبات و گناهان حساس باشد؛ مثلاً باید زمینه انجام دادن برخی واجبات اجتماعی را فراهم کند و محیط را آماده سازد. اینها در قبال ابعاد فردی و اجتماعی احکام اعم از واجبات و محرمات است. افزون بر این، برخی از واجبات افزون بر بعد اجتماعی یعنی تأثیرگذاری در جامعه، یک بعد دیگر نیز دارند که اشاره شد به آن «نماد» می گویند؛ یعنی اسلامی بودن جامعه به آن تشخیص داده می شود. «حجاب» افزون بر بعد اجتماعی، از بعد نمادی نیز برخوردار است؛ از این رو حکومت اسلامی نسبت به این حکم حساسیت بیشتری دارد؛ یعنی به ازای بعد اجتماعی حجاب و نیز به ازای نماد بودن آن وظیفه دارد.
برخی واجبات شاید مهم تر باشند، اما نماد نخواهند بود
بنابراین به طور خلاصه عرض می شود که برخلاف دیگر احکام، حجاب «نماد» است و از این رو حرمت و احکام خاصی دارد که دیگر احکام ندارند. هرچند در ذات خود مهم تر باشند و همانگونه که اشاره شد ،هر گناهی مجازات خاص خود را دارد و اگر بعدی اجتماعی نیز داشته باشد و یا آسیب های اجتماعی برجای گذارد، افزون بر مجازات بعُد فردی آن )که معمولا موکول به آخرت و برعهده خداست(، برابر آثار اجتماعی آن نیز مجازاتی جداگانه دارد؛ زیرا به تضییع حقوق مسلمانان و نظامی اسلامی مربوط است ولی احکامی که نماد است، در قبال آن حکومت اسلامی وظیفه خاص دارد و باید حساسیت بیشتری داشته باشد؛ بنابراین، در مجموع سه بعد قابل تصور است و هر بعد واکنش های خاص خود را می طلبد.
و اتفاقا چقدر زیبا خانواده ابا عبد الله ع از عقیله بنی هاشم تا سه ساله دردانه حسین ع در این مسیر کربلا تا شام از این نماد حجاب و عفاف محافظت کردند
زبانحال حضرت رقیه چیه امشب ؟ بابا از کربلا تا شام از معجرم پاسداری کردم ، تازیانه زیاد خوردم اما لحظه ای معجرم را رها نکردم
ذکر مصیبت :
شب سوم محرمه میخوام روضه خانمی رو بخونم که عزیز دل حسینه…روضه خانمی که سه سال بیشتر سن نداره اما همه بی بی صداش میکنند ، سه ساله حسین که در همه سختی از حجابش پاسداری کرده …. شما امشب هر چه گریه کنید و ناله بزنید و اسم امام حسین را بیاورید، کسی با شما کاری ندارد اما دلها بسوزد برای آن سه ساله ای که تا اسم بابا رو می آوردو گریه میکرد با تازیانه میزدنش….نمیشه شبسوم محرم بیاد و یادی از دختربچه های مدافعین حرم نکنیم….اونایی که وقتی شب سوم محرم میرسهیاد باباشون میکنند…اون دختربچه هایی که تا از مادر میپرسن بابا کجاست میگه دخترم بابات رفته سفر ، بابات رفته تا حجاب بر سر زنان این مملکت بمونه ….لذا همیشه چشمشون به دره بابا از سفربرگرده …
دختری را که پدر در سفر است………..دائما چشم امیدش به در است
هر صدایی که ز در می آید…………………..به گمانش که پدر می آید
شروع: دختر شهیدمدافع حرم، سجاد دهقان دیدند عکس باباش رو بغل گرفته میگه رقیه جان من هر وقتی بهانه بابام رو گرفتم برام عکس زیبای بابام رو برام آوردن اما شنیدم وقتی تو بهانه بابات رو گرفتی سربابات برات آوردند……من بمیرم برا اون سه ساله ای که تا بهانه باباش رو گرفت یکوقت دیدند سر باباشو براش آوردند……فجاؤا بالرأس الشریف و هو مغطی بمندیل دیبقی فکشف الغطاء عنه سر رو گذاشتن جلوش،یه پارچه رو سر،پارچه رو زدن کنار،دید یه سر بریده جلوش گذاشتن،با تعجب نگاه کرد ما هذا الرأس این سر کیه؟نامرد گفت:قال رأسُ ابَوک ،این سر بابات ِ ،تا نگاش به سر باباش افتاد،تا فهمید سر باباش ِ ، فانکبت علیه تقبله و تبکی و تضرب علی راسها و وجهها حتی امتالء فمها بالدم دیدن محکم با دست میکوبه تو صورتش،رو لباش میزنه،دو دستی میزد رو سرش، تو بابای منی. اینقدر زد،صورتش ،دهانش خونی شد،سر رو نگاه کرد،گذاشت تو بغلش، تازه درد و دلهاش شروع شده….گفت بابا [۶]دوباره روضه ی با آب و تاب میگیرم……من از مراثی ام آخر جواب میگیرم پر است چهره ام از روضه های مکشوفه…..ولی ز چشم تو بابا حجاب میگیرم نشسته ام که برای سر تو گریه کنم……….عزا برای سرت با رباب میگیرم
زبانحال: بابا کتکم زدند صبر کردم ، طاقت آوردم ….با تازیانه زدند صبر کردم بابا…..از روی ناقه تو دل صحرا به زمین افتادم صبرکردم بابا….اما بابا یک جا دیگه نتونستم صبر کنم دیگه طاقت نیوردم…بابااااا من از شنیدن لفظِ کنیز بیزارم…….من از شنیدن آن اضطراب میگیرم
اوج: بابا تو مجلس یزدی مرد شامی دستش رو دراز کرد میخواست مارو برای کنیزی ببره. ….. فَاُرعِدتُ وظَنَنتُ أنَّ ذلکَِ جائزٌِ لهَُم ، فَأَخَذتُ بثِِیابِ عَمَّتی زَینَبَ..بابا خیلی ترسیدم…بدنم از ترس میلرزید …لباس عمه زینب رو محکم گرفتم فَقالتَ عَمَّتی للِشّامِیِّ: کَذَبتَ وَاللّه ِ ولؤَُمتَ، وَاللّه ِ ما ذلکَِ لکََ و الله [۷]اما عمه زینب اجازه نداد.. امشب به نیت شهدا ی مدافع حرم بگو یاحسین
پرورش اوج:
آمد چو یار آشنا ، آرام شو آرام شو
از غم شدی دیگر رها آرام شو آرام شو
ای مرغ خوش الحان بخواب ای ماه سرگردان بخواب
گذشته شب از نیمه ها آرام شو
آرام شو دیدی که آخر این سفر پایان شد و آمد پدر
آمد که تا بیند تو را آرام شو آرام شو
[۱] – تفسیر اطیب البیان ذیل آیه شریفه
[۲] تفسی اثنی عشری ذیل آیه شریفه
[۳] – تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۴۶۶ ، ح ۱۰۷۲۹
[۴] – نهج الفصاحه، صفحه۴۲۲
[۵] – تفسیر سوره برائت، حضرت آیت الله خامنه ای، صص ۳۱۹ تا ۳۲۸
[۶] – منتخب طُریحی ج ۱ ص ۱۴۰،حدائق االنس مرحوم بیرجندی
[۷] – ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۲۱(