موضوع جلسه دوم: اوج لذت عشق
پیام : اهمیت تکالیف اجتماعی اسلام مانند حجاب نسبت به تکالیف فردی مانند روزه ، پاسخ سوال برخی که می گویند کنشگری حجاب ضرر و هزینه دارد پس نباید انجام بگیرد، چیست ؟
خطبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ للهِ ربِّ العالمین، بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِ الأنبیاءِ و المرسلین و خاتمِ النبیین، حبیبِنا و حبیبِ إلهِ العالمینَ أبی القاسمِ المصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومینَ، و لا سیّما بقیه الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائهِِم أجمعینَ إلی یومِ الدین
انگیزه سازی:
خداوند تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:
وَالذَِّینَ آمَنُوا باِللهَّ وَرُسُلهِِ أوُلَئکَِ هُمُ الصِّدِّیقُونَ ۖ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبهِِّمْ لهَُمْ أجَْرُهُمْ وَنوُرُهُمْ )آیه ۱۹ سوره حدید(
کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و شهدا نزد پروردگارشانند؛ برای آنان است پاداش )اعمال( شان و نور )ایمان( شان
از دیشب بحث دهه محرم امسال رو با شما عزیزان در این مجلس پیرامون عشق و انتظار عاشورایی آغاز کردیم و گفتیم کربلا بزرگترین تجلیگاه عشق در تاریخ بشر است و انواع عاشقانه هایی که در این سرزمین عاشقی ظهور و بروز کرده باعث میشود ، من وو شما در این ایام که در مجالس عزای سید الشهدا شرکت میکنیم پای درس عاشقی مکتب عاشورا بشینیم و از آن حضرت و یارانشان کمی درس عشق و انتظار عاشورایی یاد بگیریم مانند شهدا که در مکتب امام حسین ع مشق عشق کردند و تا مقام عند ربهم یرزقون پرواز کردند
امشب میخوان برای شما عزیزان درباره اوج لذت عشق صحبت کنم ، وقتی انسان عاشق خدا میشود ، دوست دارد در این مسیر عاشقی به اوج لذت عشق برسد ، اوج لذت عشق چیست ؟اوج لذت عشق در فدای معشوق شدن است یعنی شهادت در راه خدا
خدا رحمت کند شهید رضا پناهی ، این عارف ۱۲ ساله دفاع مقدس در وصیت نامه اش می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
من طلبنی وجدنی کسی که طلب کند می یابد مرا
و من وجدنی عرفنی و کسی که مرا یافت می شناسد مرا
و من عشقتنی احبنی و کسی که مرا دوست داشت عاشق من میشود
و من احبنی عشقتنی و کسی که دوستم بدارد عاشق من میشود
و من عشقتنی عشقته و کسی که عاشق من شود منهم عاشق او میشوم
و من عشقته قتلة و کسی که من عاشق او بشم او را می کشم
و من قتلته فعلی دیته و کسی که من بکشم خونبهایش بر من واجب است
و من علی دیته فانا دیته پس من خودم خونبهای او هستم
من عاشق خدا و امام زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم؛ و به حق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و به حق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار میکنند، پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم ،فقط برای هدفم یعنی الله.
این شهدا در مکتب عشق و انتظار عاشورایی کربلا تحصیل کرده اند و اینچنین در ۱۲ سالگی فارغ التحصیل شده اند و به بیان پیر جماران که معلم عشق حسینی به آنها بود:
« شهدا با عشق به معشوقشان ره صد ساله را یک شبه طی کردند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم« مقام معظم رهبری در دیدار عده ای از خانواده های شهدا می فرمودند:
در میان همین شهدای عزیز شما شیرازیها و فارسی ها، در یک وصیت نامه ای خواندم که شهید می گوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشی در دل من است که مرا بی تاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم مگر به لقاء تو؛ ای خدای محبوبِ عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزی است که یک سالک و یک عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آن جا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آن چنان مشمول تفضل الهی قرار میگیرد که این ره صد ساله را یکشبه می پیماید و این احساس بی قراری و شوق، از سوی پروردگار پاسخ مناسب می یابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبه ی حضرت حق متعال است. این شگفتی بزرگی است.
اقناع اندیشه :
در روایت نقل شده است : رإی رسول الله صلی الله علیه و آله رجلا یدعو و یقول: إللهم انی إسإلک خیر ما تسإل فاعطنی خیر ما تعطی فقال: ان استجیب لک فقد اهریق دمک فی سبیل الله[۱] رسول خدا مردی را دید دعا می کند و می گوید: خدایا از تو می خواهم بهترین چیزی را که بنده ای از بندگانت از تو خواسته است و به من عطا کن بهترین چیزی را که تا به حال به بنده ای از بندگانت عطا کرده ای ، حضرت به او فرمود: اگر دعایت مستجاب شود, خونت در راه خدا ریخته می شود. )و به فیض شهادت می رسی(
این کلام حضرت به این معناست که شهادت بهترین چیزی است که بنده ای از خدا خواسته است و بهترین چیزی که تا به حال خدا به بنده ای از بندگانش عطا کرده است
درباره معناي لغوي شهید گفته اند: شهید از مصدر شهود است که معناي حضور را مي دهد. بنابراین شهید یعني کسی که حقائق اشیاء را مشاهده می کند
در تعریف اصطلاحي نیز واژه شهید به دوگونه تبیین شده است:
الف: کسي که در خط مقدم و حین پیکار با دشمن دین، جانش را از دست بدهد. چنانکه پیامبر اعظم)ص( در فضیلت آن مصداق فرموده اند: دوست دارم که درراه خدا بجنگم و کشته شوم و باز بجنگم و کشته شوم و باز هم بجنگم و کشته شوم [۲]
وفرمایش حضرت وصي امیرالمومنین)ع( هم ناظر به این مصداق از معناي شهید است که فرموده اند: إنِّ أکْرَمَ المَوْتِ القَتْلُ، وَ الذِّي نفَسُ ابنِ أبَيِ طَالبٍ بیِدِهِ لأَلَفُ ضَرْبةٍ باِلسَّیْفِ أهْوَنُ عَليَّ مِنْ مِیتَةٍ عَلیَ الفِرَاشِ فيِ غَیْرِ طَاعَةِ اللهَّ.[۳]
سوگند به آنکه جان علي در دست اوست فرود آمدن هزار ضربت شمشیر بر سر آسانتر است از مردن در بستر »
ب( کسی که در پیکار با دشمن دین کشته نشده اما بر طبق روایات مقام شهید را دارد. به عنوان مثال:
- کسی که خدا و پیامبرش را و اهل بیتش: را بشناسد و حقوق آنان را بداند.
- کسی که دوستدار آل محمد)ص( از دنیا برود.
- کسی که شهادت را خالصانه و صادقانه از خداوند طلب کند.
- کسی که در راه خدا جهاد کند. )چه کشته شود چه کشته نشود(
- کسی که در راه دفاع از جان، مال و حق خانواده اش کشته شود.
- کسی که در راه خدا مجروح یا زخمی شود.
- کسی که امر به معروف و نهی از منکر می کند.
- کسانی که از مرزها حراست میکنند.
- کسی که پاکدامنی و عفت خود را حفظ کند در حالی که توان انجام گناه را دارد.
- کسی که به سبب بیماری خاص یا تحت شرایط خاص )مثل غرق شدن در آتش، زیر آوار، زن باردار( بمیرد.
- کسی که در راه دفاع در برابر ستم کشته شود شهید است.
اینها مواردی است که افراد در حکم شهید قرار می گیرند ، در روایتی از امام باقر علیه السلام:درباره آیه شریفه ای که در ابندای عرائضم براتون تلاوت کردم آمده است:
قال الباقر )علیه السلام(- مَا مِنْ شِیعَتِنَا إلِاَّ صِدّیقٌ شَهِیدٌ قیِلَ أنَیَّ یکَونُ ذَلکِ وَ عَامَّتُهُمْ یمُوتوُنَ عَلیَ فُرُشِهِمْ فَقَالَ أَ مَا تتْلُوا کِتَابَ اللهَّ فیِ الحَدِیدِ وَ الذِّینَ آمَنُوا باِللهِ وَ رُسُلهِ أوُلئِکَ هُمُ الصّدّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ قَالَ لوْ کَانَ الشُّهَدَاءُ لیْسَ إلِاَّ کَمَا یقَولوُنَ کَانَ الشُّهَدَاءُ قَلیِلا.[۴]
امام باقر )صلی الله علیه و آله(- شیعه ما فقط کسی است که بسیار راستگو و گواه )شهید( باشد. گفته شد: چگونه این چنین میشود درحالیکه بیشتر آنان در بسترشان میمیرند»؟ فرمود: «آیا در کتاب خداوند در سوره حدید نخوانده اید: والذِینَ آمَنُوا باِللهِ ورُسُلهِ أوُلئِکَ هُمُ الصّدّیقُونَ والشُّهَدَاء عِندَ رَبهِّمْ فرمود: اگر تنها به گونه ای بود که شما میگویید، شهدا اندک بودند.
همین معارف درباره عشق به خدا و اهل بیت ع و علاقه به رسیدن به اوج لذت عشق یعنی شهادت بود که یاران صادق اهل بیت ع را چنان مشتاق شهادت می کرد که از مرگ ذره ای ترس نداشتند و برای شهادت لحظه شماری می کردند یک نمونه آن جناب میثم تمار است.
نحوه شهادت میثم تمار
پس از آن که ولایت کوفه به عبیدالله بن زیاد سپرده شد و او آهنگ کوفه نمود، هنگامی که می خواستوارد کوفه شود، پرچمش به درخت نخلی آویخت و پاره شد. او این اتفّاق را به فال بد گرفت و فرمان داد تا آن نخل را قطع کنند. مرد نجّاری آن نخل را خرید و آن را چهار پاره کرد. میثم می گوید:«به پسرم صالح گفتم:میخی آهنین بردار و نام من و پدرم را روی آن حک کن و آن را بر یکی از پاره های آن درخت بکوب. چند روز که از آن گذشت، گروهی از بازاریان کوفه نزد من آمدند و گفتند:ای میثم، برخیز و با ما بیا تا به نزد امیر عبیدالله بن زیاد برویم و نزد او از مسؤول بازار شکایت کنیم و از او بخواهیم تا او را عزل و شرّش را از سر ما کم کند و کسی غیر از او را بر ما بگمارد. میثم می گوید:هنگامی که نزد امیر آمدیم من سخنگوی آن گروه شدم. امیر کاملاً به سخن من گوش داد و از تواناییم در سخن دانی در شگفت شد. در این هنگام بود که عَمر و بن حُرَیث به عبیدالله بن زیاد گفت:امیر به سلامت باد! آیا این گوینده را می شناسی؟ عبیدالله گفت:مگر او کیست؟! عمرو بن حریث گفت:این میثم تمّار است؛ همان دروغ گوی دوستدار دروغگو…میثم می گوید:در این هنگام، امیر که نشسته بود کمر راست کرد و )روی به من نمود و( گفت:او چه می گوید؟! گفتم:دروغ می گوید. امیر به سلامت باد! بلکه من راستگوی دوستدارِ راستگو، علی بن ابی طالب، امیرِ بر حقّ مؤمنان هستم. عبیدالله بن زیاد )برآشفت و( به من گفت:یا از علی بیزاری می جویی و از بدی هایش می گویی و به عثمان ابراز دوستی می کنی و در فضایلش سخن می رانی و یا این دست ها و پاهایت را قطع و تو را مصلوب می کنم. در این لحظه میثم به گریه می افتد . عبیدالله بن زیاد به رییس قوم میثم اصرار می کند و به او فشار می آورد که میثم را تحت پیگرد قرار دهد و او نیز بی درنگ به قادسیه، که در فاصلة یک منزلی کوفه است می رود و به محض این که میثم از مکّه باز می گردد او را دستگیر می کند .
عبیدالله بن زیاد به او می گوید:از سخنی به گریه افتاده ای که هنوز عملی نشده؟! میثم پاسخ می دهد:والله که نه از این سخن می گریم و نه از عملی شدن آن؛ بلکه از این می گریم که )سال ها پیش( وقتی که سید و مولایم این )تصمیم تو( را به من خبر داد، در دلم شک افتاد. عبیدالله بن زیاد می گوید:مگر او به تو چه گفته بود؟ میثم پاسخ می دهد:روزی به در خانة او )یعنی امام علی( آمدم. اهل خانه به من گفتند:باور کن که او خوابیده است. من صدا زدم:بیدار شو. ای به خواب رفته! والله که محاسنت از خون سرت رنگین خواهد شد. حضرت از خواب بیدار شد و فرمود:راست می گویی و تو )نیز بدان که( والله، دست ها و پاها و زبانت قطع شود و مصلوب شوی. من گفتم:چه کسی با من چنین می کند ای امیر المؤمنین؟! حضرت فرمود:آن گستاخِ زنا زاده، آن پسرِ کنیزِ زناکار، عبیدالله بن زیاد تو را دستگیر )و با تو چنین می کند(. پس از این سخنان میثم، عبیدالله بن زیاد با قلبی پرُ کینه گفت:والله که دست ها و پاهایت را قطع می کنم، ولی زبانت را رها می کنم تا تو و مولایت را تکذیب کرده باشم. آن گاه بهفرمان او دستها و پاهای میثم را قطع می کنند و سپس بیرونش می برند و مصلوبش می کنند. در همانحال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل علی علیه السلام برای مردم می کند. عمرو بن حریث به عبیدالله ابن زیاد خبر می دهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان می رود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند. عبیدالله نیز فرمان می دهد. مأمور نزد میثم می آید و می گوید:
ای میثم! او می گوید:چه می خواهی؟ مأمور می گوید:زبانت را بیرون بیاور که امیر به من فرمان داده تا آن را قطع کنم. میثم می گوید:مگر آن پسرِ کنیزِ زناکار گمان نکرده بود که من و مولایم را تکذیب می کند؟! بیا زبانم را بگیر و آن را قطع کن. آن مأمور زبان میثم را قطع می کند و میثم مدّتی در خون خود می غلتد تا آن که از دنیا می رود. صالح، فرزند او می گوید:چند روز بعد که از آن جا عبور می کردم ،دیدم که پدرم بر همان پارة نخلی که آن میخ را بر آن کوفته بودم مصلوب شده است .[۵]
در زمان خودمون ما عشق حاج قاسم به شهادت را دیدیم ، حاج قاسم ۴۰ سال عاشقانه برای شهادت اشک ریخت و بالاخره توفیق بزرگ در اوج نصیبش شد
متنی که براتون میخوونم توسط سردار سپهبد قاسم سلیمانی، کمی قبل از پرواز شهادت از دمشق به بغداد پنجشنبه ۱۲ دی ماه نوشته شده و ایشان این متن را کنار آینه محل اقامت خود قرار داده و قلم را روی آن گذاشته بود.
در دست نوشته آمده است:
الهی لا تکلنی خداوندا مرا بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم
همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمودخداوندا مرا پاکیزه بپذیرالحمدلله رب العالمینخداوندا مرا پاکیزه بپذیر»
پرورش احساس:
این عشق به شهادت یادگاری حاج قاسم بود از دفاع مقدس ، زمان جنگ عشق به شهادت یکی از حالاتپر تکرار بین رزمنده ها بود، بگذارید به چند نمونه اشاره کنم
- فرمانده شهید، حاج عبدالله نوریان، وجودش مالامال از عشق به شهادت بود. یک روز با گریه به من می گفت: « حاج آقا! من همه ی کارهای لازم برای شهادت را انجام داده ام. همه ی شرایط را به نظر خودم آماده کرده ام. فقط یک چیز مانده که شما باید کمک بکنید. » بعد ادامه داد: « فقط می خواهم چند روز برایم مصیبت اهل بیت )ع( را بخوانید. چون احساس می کنم کمبود گریه دارم. تو را به خدا به من کمک کنید.»به او گفتم: حاجی! تو حالا حالاها کار داری و باید بچه ها را به کربلا ببری.سرش را پایین انداخت و گفت: « از ما دیگر بیش تر از این ساخته نیست. در این راه به کم تر از شهادت نمی شود راضی شد. بچه های کم سن و سال هم رفتند. آن وقت ما بمانیم و گناهانمان را زیاد کنیم؟ از شما می خواهم از قیامت برایم بگویید و مصیبت بخوانید، شاید این گریه ی آخرین باشد. چند روز بعد ترکش خمپاره ای در فاو، او را مهمان خدا کرد.
- شب جمعه بود که بچه ها به خط زدند و جمعه صبح در مائوت عراق بودند. حین پیش روی ،به جنازه ای قطعه قطعه ی چند تا از بچه ها رسیدیم. در جیب یکی از آن ها، کاغذ یادداشتی خونین به چشم می خورد که در بالای آن نوشته بود: « این حرفها را با خدا می زنم! خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین بری؟ خدایا می شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟آه از نرگس جادو که چه بازی انگیختآه از آن مست که با مردم هشیار چه کردبرقی از منزل لیلی بدرخشید سحروه که با خرمن مجنون دل افکار چه کردفکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوختیار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
« به امید دیدار. ارادتمند مهدی رضایی»
دعای مهدی در آن شب مستجاب شد. او فاصله ی مائوت تا بهشت را در یک لحظه پیمود.
- در ابتدای جنگ دو نوجوان که حدود ۱۲، ۱۳ سال سن داشتند و از بچه های شمال شهر تهرانبودند، هر طور شده خود را به جبهه رسانده بودند. قامت آنها به حدی کوچک بود که گوییهمطراز تفنگی می شد که حمل می کردند. وقتی از آنها علت حضور در جبهه را پرسیدم ،گفتند: «مدرسه راهنمایی ای کنار مدرسه ی ما وجود دارد که خیلی در آنجا جو مذهبی حاکم است. بچه هایش حضور فعالی در جبهه دارند، اما از حضور بچه های مدرسه ی ما در جبهه خبری نبود. علت را که جویا شدیم فهمیدیم یکی از بچه های آن مدرسه در جبهه شهید شده و این امر باعث تحول روحی در بقیه ی بچه ها شده است. لذا تصمیم گرفتیم هر دو به جبهه بیاییم تا شاید شهادت ما نیز باعث تحول روحی در مدرسه بشود! »
پس از مدتی یکی از آنها به پیمانی که با خدا بسته بودند، وفا کرد و به درجه ی شهادت نایل آمد .
)سردار محمد علی صبور([۶]
سبک بالان سفر کردند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سور عشقند
رفتارسازی:
شهدا عاشق شده بودند و عاشق برای وصال معشوقش خود را به آب و آتش می زند ، به قول خواجه عبد الله انصاری:
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشید
یوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
آدم عاشق اهل حساب و کتاب نیست ، اهل ایثار و فداکاری و جان بازیست در مسیر رضایت محبوبش ، مانند امام حسین ع که برای آنچه خدای متعال از او می خواست سر از پا نشناخت و وقتی دید خدا از او نه فقط جان دادن برای امر به معروف و نهی از منکر می خواهد بلکه پای انجام این فریضه حتی باید به اسارت زن و بچه اش ، به اسارت عقیله بنی هاشم راضی شود ، دریغ نکرد و عاشقانه به قربانگاه رفت ، با اهل و عیال هم رفت و این خواهر و برادر عاشق در این مسیر هر دو جانانه ایستادند و به وظیفه ای که خدا از آنها در جهت اصلاح امت خواسته بود به احسن وجه عمل کردند ، یکی از مدینه تا کربلا و دیگری از کربلا تا شام بلا ، البته اینکه امام حسین علیه السلام می فرماید : من برای یک فریضه اجتماعی به نام امر به معروف و نهی از منکر ، چنین فداکاری بزرگی را انجام میدهم ، خودش نشان دهنده اهمیت احکام اجتماعی اسلام نسبت به دستورات فردی می باشد .
خداوند متعال در قرآن به پیامبرش می فرماید:
«قال عز و جل لنبیه صلی الله علیه و آله وامر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما اصابک، ان ذالک من عزم الامور; ۲)( خداوند به رسولش فرمود: امر به معروف و نهی از منکر کن و بر آنچه به تو رسید صبر کن زیرا این از امور مهم است ، این آیه نشان می دهد کنشگری امر به معروف به طور طبیعی همراه هزینه ها و دشواری هایی هست و باید بر آن سختی ها صبر کرد لذا می فرماید : و ااصبر علی ما اصابک البته که خدا از بنده اش میخواهد همه تلاشش را برای کاهش هزینه های امر به معروف انجام دهد و این لازم است اما این مسیر بالاخره با دشواری ها و سختی هایی هم همراه است که خدا فرموده است : واصبر علی ما اصابک این بیان یعنی اینکه برخی می گویند اگر کنشگری حجاب ضرر و هزینه هایی داشت نباید انجامش داد ، حرف درستس نیست ، گاهی باید اهمّ مهم کرد و برای یک موضوع ارزشمندی مانند رعایت حکم حجاب ، برخی هزینه ها رو متحمل شد ، این لازمه انقلابی بودن است نه اینکه انسان فقط از انقلاب و انقلابی گری حرف بزند و به هنگام نیاز انقلاب به دفاع ، عافیت طلبی و مصلحت سنجی کند شاخصهای انقلابی بودن در نظر رهبر معظم انقلاب : تقوا، شجاعت، بصیرت و صراحت
مقام معظم رهبری دام ظله درباره شاخص های انقلابی بودن می فرمودند : اگرچنانچه بخواهیم جسارت کنیم و عرض بکنیم ملاک انقلابی بودن در این مجموعهها چیست، بنده به نظرم میرسد ملاک انقلابی بودن، تقوا است، شجاعت است، بصیرت است، صراحت است، نترسیدن از «لوَمَةَ لآئمِ)»۱( است؛ اینها ملاک انقلابی بودن است. اگرچنانچه ما تقوا داشته باشیم، شجاعت لازم را هم داشته باشیم، صراحت لازم را هم -]البتّ ه[ در جایی که صراحت لازم است ، اگر توانستیم اینها را انجام بدهیم ]انقلابی هستیم [. شناخت درست از دشمن داشته باشیم. دشمن یک جبهه است؛ دشمن یک فرد که نیست، یک دولت خاص که نیست، یک جبهه است؛ ما باید این جبهه را بشناسیم و ببینیم چه کسی وابسته ی به این جبهه
است و از کجا این جبهه، جوری حرکت میکند که میتواند ما را نسبت به خودش مشتبه کند. جبهه یدشمن را بشناسیم، شیوه های دشمنی را هم بشناسیم؛ بدانیم ] دشمن[ چه جوری دشمنی میکند. گاهیهست که دشمن وارد میشود، یک کاری را شروع میکند به قصد یک هدف خباثت آمیز و ما درست نمیدانیم آن هدف چیست؛ ظاهر کار را نگاه میکنیم میبینیم کار خوبی است و از آن استقبال میکنیم؛ درحالیکه او دارد آن هدف ] خودش[ را دنبال میکند. داشته ایم؛ از این قبیل در کشور داشته ایم و داریم مواردی را که آنها یک کاری را شروع کردند با یک هدفی، ما هم ظواهر کار را نگاه کردیم گفتیم عجب! خب اینکه کار خوبی است، اینکه اشکالی ندارد؛ درحالیکه اگر بصیرت داشته باشیم، اگر اهداف دشمن را بشناسیم، این جوری گول نمیخوریم). ۶/۳/۵۹۳۱ (
در مساله تلاش دشمن برای برداشته شدن حجاب از سر دختران این مملکت ، موضوع از این قبیل است ، برخی ظاهر امر را می بینند و از روی بی بصیرتی می گویند به خاطر چند تار مو ، نباید برای نظام و کشور هزینه درست کرد ، بگذارید آزاد باشند خیلی مهم نیست در حالی که خود افسر جنگ نرم دشمن این خانم مصی علی نژاد به صراحت میگه حجاب بهانه است اصل نظام نشانه است می گوید حجاب در درگیری ما با جمهوری اسلامی ، مانند دیوار برلین است اینجا معلوم میشود نباید ساده انگاری کرد ،اینجا باید از منظرحرام سیاسی بودن کشف حجاب و اهداف دشمن نسبت به صدمه زدن به نظام از طریق کشف حجاب به موضوع نگاه کنیم ، اینجا جایگاه اون کلام حضرت امام خمینی )ره( در چند جا فرمودند: حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر)عج( باشد اهمیتش بیشتر است .[۷] اگر به حکومت حال حاضر نگاهی بیاندازید و ببینید آیا این حکومت با این همه فساد و فحشا و فقر و بیکاری و بی بندباری آیا لیاقت آن را دارد که امام معصوم )ع( نعوذبالله جانش را فدای آن کند؟ اصلا از ازل تا حال حکومتی بوده است که ارزش آن را داشته باشد که امام معصوم )ع( بخواهد جانش را فدای آن کند؟؟؟
امام خمینی )ره( در طول حیات خود در زمان های متعدد، بارها و بارها بر لزوم حفظ این انقلاب و نظام تأکید کرده اند؛ گاه از حفظ نظام تعبیر به اوجب واجبات نموده و گاه نیز -با این بیان که حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است .
شاید این تعبیر امام برای بسیاری سنگین و سؤال برانگیز باشد که چگونه حفظ نظام ما از حفظ جان جانان امام زمان ارواحنا فداه مهم تراست؟!! اما اگر به کلام امام، کامل گوش دهیم خود پاسخ این سؤال را داده اند. گویا امام نیز می دانست این کلام برای برخی قابل هضم نیست. امام در اول فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در بخشی از سخنان خود در جمع مسئولان نظام به این مهم اشاره کرده و می فرمایند:
امروز ما مواجه با همه قدرت ها هستیم و آنها در خارج و داخل دارند طرح ریزی می کنند؛ برای اینکهاین انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست دهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهمّ تکلیف هایی است که خدا دارد؛ یعنی، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می کند برای اسلام و همه انبیا از صدر عالمَ تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند .
پیامبر اکرم)ص( آن همه مشقات را کشید و اهل بیت معظم او آن همه زحمات را متکفّل شدند و جانبازی ها را کردند؛ همه برای حفظ اسلام بوده است. اسلام یک ودیعه الهی است پیش ملت ها که این ودیعه الهی برای تربیت خود افراد و برای خدمت به خود افراد هست و حفظ آن بر همه کس واجب عینی است؛ یعنی،همه مکلف به حفظ آن هستیم تا آن وقتی که یک عده ای برای حفظ آن قائم بشوند که آن وقت تکلیف از دیگران برداشته می شود.[۸]
حضرت امام خمینی)ره( می فرمودند: «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله)ص( است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است»[۹] لذا امام راحل فرمودند: مسئله حفظ نظام جمهوری اسلامی از اهمّ واجبات عقلی و شرعی است که هیچ چیز به آن مزاحمت نمیکند»[۱۰]
حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است،که انبیای عظام از آدم تا خاتم النبیین)ص(در راه آن کوشش و فداکاری جان فرسا نمودهاند و هیچ مانعی آنان را از این فریضه بزرگ بازنداشته؛ و همچنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه اسلام)ع( با کوشش های توان فرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیده اند» [۱۱]بر همین اساس است که حضرت علی )ع( در لیلة المبیت، جای پیامبر )ص( خوابید. چون در آن موقعیّت، حفظ جان رسول خدا)ص( عین حفظ اسلام بود؛ بخصوص که حضرتش برای تشکیل حکومت اسلامی راهی مدینه بود و حفظ اسلام بر حفظ جان علی )ع( ارجحیّت دارد .
باز بر همین اساس است که امام حسین )ع( ، با علم به این که خودش و خاندان و یارانش شهید خواهند شد و اهلش به اسارت خواهند رفت، دست به قیام بر ضدّ یزید زد. چون اصل اسلام را در حیطه عمل، در خطر می دید. شاهد این ادّعا آن است که وقتی مروان به حضرتش پیشنهاد نمود که با یزید بیعت کند،
فرمودند: «إنِاَّ للِهَّ وَ إنِاَّ إلِیْهِ راجِعُونَ وَ عَلیَ الْسِلَامِ السَّلَامُ إذِ قَدْ بلُیِتِ الأْمَّهُ برِاعٍ مِثْلِ یزِیدَ» ما از آنِخداییم و به سوی او باز می گردیم پس به اسلام باید والسّلام گفت )با اسلام باید وداع نمود(؛ چون امّتبه حاکمی چون یزید مبتلا گشته است»[۱۲]
تا اینجا از منظر حرام سیاسی بودن کشف حجاب و اهداف دشمن نسبت به صدمه زدن به نظام از طریق کشف حجاب به موضوع پرداختیم اما اگر از منظر حرام شرعی بودن به کشف حجاب و مضرات و هزینه های کنشگری حجاب نگاه کنیم باید گفت:
شخصی که اقدام به اجرای امر به معروف یا نهی از منکر می کند، باید به فکر بروز عواقب خطرناک آن هم باشد و خود را برای وقوع آن آماده سازد. این آمادگی باعث خواهد شد که آمر و ناهی در پی کم خطرترین راه ها باشد و براساس رعایت احتیاط به خواسته الهی خود برسد .
نمونه ای از نهی از منکر عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام گویای این آمادگی و پذیرش خطرهای احتمالی است. علامه مجلسی می نویسد: یک شب که پیامبر علی را خواست، او نزد رسول خدا شتافت. پیامبر به علی فرمود: از پی من بیا. علی نیز پشت سر او به راه افتاد. وقتی به کعبه رسیدند، پیامبر به آرامی به علی فرمود: بر دوش من برو. او بالا رفت و به امر رسول خدا بت ها را پایین ریخت و آرام و بی صدا و در کمال احتیاط به خانه بازگشتند. در بازگشت، پیامبر به علی فرمود: «اولین کسی که بت ها را شکست جد تو ابراهیم و آخرین نفر تو هستی.» این عمل با چنان ظرافت، دقت و احتیاطی انجام شد که قریش با این که می دانستند تنها محمد و علی ممکن است این کار را بکنند ،هیچ سندی برای آسیب رساندن به آن دو نیافتند
زمانی که یک شهروند در جامعه دینی با وقوع منکر یا ترک واجب روبرو می شود، دو موضوع ذهن او را به خود مشغول می سازد:
۱٫ حفظ خود از ضررهای جانی، مالی، آبرویی و … واجب است. چون به ضرر انداختن خود حرام است .
۲٫ اجرای امر به معروف و نهی از منکر به دلیل اهمیت آن واجب است و اگر به بهانه ضرر، ترک شود ،به خاطر طبیعت امر و نهی )مخالف با منافع مخاطب و ایجاد تنش و احتمال عکس العمل و ضربه زدن( هرگز امر و نهی صورت نخواهد گرفت. پس لازم ست حتی به قیمت تحمل ضرر، این فریضه احیا شود .
آمر و ناهی در برابر این تزاحم باید ببیند ضرر ترک کدامیک بیشتر است و به آن عمل کند. به این ترتیب هرگاه اصل دین در معرض نابودی قرار گیرد، یا عقاید مسلمانان در آستانه تزلزل واقع شود، او وظیفه خواهد اشت حتی به قیمت از دست دادن جان، امر و نهی کند. بر همین اساس امیر مؤمنان می فرمود: منظور از آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله » ، مردی است که در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته شود ».[۱۳]
بر اساس همین مبنا امام حسین ع )ع( در خطبه ای که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود :
«الَا ترََوْنَ الِیَ الحَْقّ لا یعُْمَلُ بهِِ، وَ الِیَ البْاطِلِ لا یتَُناهی عَنْهُ، لیَِرْغَبَ المُْوْمِنُ فیِ لقِاءِ رَبهِّ حَقّاً حَقّاً»؛
آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد، در چنین شرایطی بر مومن لازم است مشتاق دیدار پروردگارش )شهادت( باشد. [۱۴]
امام حسین )ع( با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می دارد.
این سخنان رو حضرت وقتی بیان می کنند در نزدیکی ورود به کربلا هستند.
ذکر مصیبت :
شب دوم محرمه …..اربابمون فردا روزی میرسه کربلا…..همون کربلایی که امام سجاد علیه السلام فرمود وَ مَا مِنْ نبِی إاِلَّ وَ قَدْ زَارَ کَرْبلَاءَ وَ وَقَفَ عَلیْهَا هیچ پیامبری از دنیا نرفت مگراینکه کربلا رو زیارت کردند……لذا هرّپیامبری به این سرزمین میرسیدخطاب به زمین کربلا میفرمود وَ قَالَ إنِکِّ لبُقْعَةٌ کَثِیرَةُ الَخَیْرِ فیِکِ یدُفَنُ الَقَمَرُ الَأْزْهَر:ُ تو سرزمینی هستی که خیر کثیری به تومیرسه آخه قراره در تو ماه تابانی دفن بشه.[۱۵]
شروع: اما تا این کاروان رسید به کربلا…. آقا از اسم این سرزمین سوال کرد…تا اسم کربلا به گوش ابی عبدالله رسید، سر رو به آسمون بلند کرد فَدَمَعَت عَینَاهُ وَ قَال اللهُّمَّ إنِیّ أعُوذُ بکِ مِنَ الکَرْبِ وَ البَلَاءِ» اشک از چشمان آقا سرازیر شد فرمودپناه میبرم به خدا از این سرزمین پربلا….اینجاهمون جایی است که جدم رسول الله فرموده اینجا کررررربلااااست….بعد فرمود عباس جان بچه ها رو پیاده کن ….[۱۶]
مسیر به اوج رسانی:
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن……..عباس جان، سه ساله ی ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار ………….زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای ……….می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو…………….. دوشیزگان محترمه در پناه تو
باحوریان رفته به زیر نقابها……………………یک لحظه روبرو نشدند آفتابها از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش………. عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند………در عمر خویش خار مغیالن ندیده اند
اینجا تا رسیدند کربلا جوونای بنی هاشم زنان وبچه ها رو با چه احترامی…با چه شکوهی …با چه عزتی …با رعایت کامل حریم عفاف و حجاب از مَحمِل هاشون پیاده کردند….چه ورود با شکوهی داشتند…..اما آی مردم… دلها بسوزه برا عصر روز یازدهم ….دیدند زینب داره یتیم های حسینشو سوار ناقه بی جهاز میکنه …
با احتیاط لاله ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها
[۱] – مستدرک الوسایل, ج۲, ص۲۴۳
[۲] صحیح مسلم :- ۴۹۶۳/۱۰۳/۱
[۳] – نهج البلاغه خطبه ۱۲۳
[۴] – تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵۱، ص۵۸۲ ، بحارالأنوار، ج۴۶، ص۵۳/ المحاسن، ج۱، ص۱۶۳
[۵] – شریف رضی، خصائص الأئمّه، ص۵۴
[۶] – سیره ی شهدای دفاع مقدس، تهران، مؤسسه ی فرهنگی قدر ولایت، چاپ دوم ۱۳۸۹
[۷] – پرتال امام خمینی)س(
[۸] – صحیفه امام؛ ج۵ ۱؛ ص: ۳۶۵
[۹] – صحیفه امام ،ج۲۰، ص۴۵۲
[۱۰] – صحیفه امام ج۱۹ ، ۱۵۳
[۱۱] – صحیفه امام ج۱۹ ، ۱۵۳
[۱۲] – بحار الأنوار،ج- ۴۴ ،ص۳۲۶
[۱۳] – برگرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله
[۱۴] – تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۵ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱
[۱۵] – محمدمهدی حائری مازندرانی، معالی السبطین، ج، ۱ ص ۱۰۹
[۱۶] – مقتل الحسین ابن مقرم ص۱۹۲