داشتند بعنوان مبلغ فعالیت میکنم، با علم به اینکه خطای هر کدامشان را میدونستم اصلا به روشون نمیاوردم، چون میخواستم اعتمادشون را جلب کنم و وقتی که معلم نداشتند من میرفتم سر کلاس، مخصوصا یکبار وارد کلاس شدم دیدم دخترها(مقطع راهنمایی) موهای همدیگر را بافتهای آفریقایی … وخیلی قشنگ و هنرمندانه میزنند وقتی وارد شدم ترسیدند که مبادا مانند مدیر و ناظم ایراد بگیرم و مسئله حراستی بشه، اما من خیلی از هنر و سلیقشون با روی گشاده استقبال کردم و گفتم شما به کار خودتون ادامه بدید و همینطور که بصورت حلقه کنارهم نشسته ایم با هم صحبت میکنیم، از زیباییهای دخترها و علایقشون گفتم و بحث حجاب در خیابان را پیش کشیدم،از اون روز به بعد رابطه شان با من خیلی عالی شد و بیرون مدرسه که قبلا مقنعه را از سر در میآوردن
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین