موضوع جلسه : تفاوت ها و شباهت های عاشقان امام حسین ع و امام زمان عج
پیام : دلایل تاثیر گذاری و معجزه کنشگری اجتماعی مومنین /چرا این تفکر غلط است که”با تذکر دادن و کنشگری نمیتوان جلوی کشف حجاب را گرفت ؟
خطبه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ للهِ ربِّ العالمین، بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِ الأنبیاءِ و المرسلین و خاتمِ النبیین، حبیبِنا و حبیبِ إلهِ العالمینَ أبی القاسمِ المصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومینَ، و لا سیّما بقیه الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائهِم أجمعینَ إلی یومِ الدین
انگیزه سازی:
امام حسین )علیه السلام( وقتی به کربلا رسید . می گویند یک نامه ای به کوفه نوشت ، برای یک دوست قدیمی
متن نامه : « بسِمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ الِیَ الرَّجُلِ الفَقِیهِ حَبِیبِ بنِ مَظاهِرِالاَسَدِیِ؛ امَّا بعَدَ فَانِاَّ قَد نزَلنَا کَربلَا وانَتَ تعَلمُ قرابتَنَا مِن رَسُولِ اللهِ فَانِّ ارَدتَ نصُرَتنَا فَاقَدَمَ الِیَنَا عاجِلاً».
نامه از حسین علیه السلام است به حبیب بن مظاهر ؛ خطاب به او می کند که حبیب ما وارد کربلا شدیم . «فَانِاَّ قَد نزََلنَا» کَربلَا یعنی چه؟ معلوم می شود بین حسین )ع( و حبیب،اسراری بوده وحبیب می دانسته که یک کربلایی هست و خودش هم از اصحاب کربلااست؛ چون تعبیر نامه این است« فَانِاَّ قَد نزَلنَا کَربلَا . »
بعد هم در نامه این طور آمده است ” تو که نزدیکی ما را به پیغمبر می دانی. پس اگر میخواهی مارا یاری کنی « فَاقَدَمَ الِیَنَا عاجِلاً»؛ سریع خودت را برسان کربلا، یک وقت عقب نمانی! ببین حسین علیه السلام چگونه دست گیری می کند! می گویند نامه آمد اینکه چگونه و چطور به دست حبیب رسید را نمی دانم؛ اما بالاخره دست حبیب رسید. حبیب پیر مرد است . با همسرش مشغول خوردن صبحانه بودکه در خانه را زدند ، رفت وخیلی طول نکشید که آمد . همسرش پرسید چه بود؟ حبیب گفت: قاصدی از حسین برای من نامه آورده است . همسرش گفت: حسین برایت چه نوشته است ؟حبیب گفت : نوشته است من آمده ام کربلا اگر می خواهی بیا من را یاری کن . همسر حبیب گفت : حالا می خواهی چه کار کنی؟ حبیب گقت : من دیگر پیر شده ام؛ نمی توانم کرّ فرّی کنم ؛ بروم آنجا چه شود؟ همسرش رو کرد به او وگفت نمی خواهی بروی ؟ پسر پیغمبر تو را خواسته، آن وقت تو نمی خواهی بروی؟ حبیب گفت آخر می دانی چیست ؟ اگر من بروم عبدالله خانه ام را خراب می کند و تو را به اسیری می گیرد .همسرش گفت : تو برو،بگذار خانه ما را خراب کند! من هم به اسیری می روم! تا یک قدری حبیب آمد مقاومت کند، من در تاریخ این طور دیده ام که این زن بلند شد ، روسری را انداخت روی سر حبیب و گفت: اگر این طور است پس مثل زنها در خانه بنشین. یا ابا عبدالله! ای کاش من مرد بودم ومی توانستم بیایم کربلا وکمکت می کردم. حبیب اینجا دید همسرش خیلی محکم است گفت: چنان کربلایی بروم که تا قیام قیامت نام حبیب بماند!
حبیب از خانه حرکت کرد.در بازار به مسلم ابن عوسجه رسید. حالا در بازار کوفه چه خبر است؟! یکی دارد شمشیر تیز میکند ؛ یکی دارد نیزه اش را مهیا می کند. سپرها را آماده می کنند ، برای اینکه بروند به کشتن حسین )علیه السلام( رو کرد به مسلم ابن عوسجه و گفت : خبر داری که حسین به کربلا آمده است؟به من نامه نوشته است. تو کجا می خواهی بروی؟ مسلم گفت : من میخواهم بروم محاسنم را خضاب کنم . به تعبیر من حبیب به مسلم گفت: با من بیا تا چنان خضابی به محاسنت ببندم که تا قیامت رنگش پاک نشود.
حبیب و مسلم با هم آمدند کربلا؛ در تاریخ دارد وقتی اینها رسیدند، از دور معلوم بود دو نفر پیر مرد به سمت خیام امام حسین )علیه السلام( می آیند. امام حسین علیه السلام رو کرد به اصحاب و فرمود: بروید به استقبالشان! فقط من یک جمله می گویم . این بی بی ها و این بچه ها می دیدند که هر روز هزاران هزار لشکر از کوفه به سمت سپاه عمر سعد می آید ، اما یک نفر سمت خیام حسین علیه السلام نمی آیند، وقتی که دیدند دو نفر پیرمرد دارند می آیند به قدری این ها خوشحال شدند که حساب ندارد .حضرت زینب )سلام الله علیها( پرسید چه خبر است؟ گفتند : حبیب بن مظاهر دارد می آید . فرمود سلام مرا به حبیب برسانید. وقتی این قاصد آمد سلام حضرت زینب )سلام الله علیها( را به حبیب رساند ، حبیب دست برد خاک ها را از روی زمین برداشت و روی سرش می ریخت و می گفت : من که باشم که دختر امیر عرب به من سلام برساند..[۱].
پیر مرد های عاشق منتظرامام زمان عجل الله فرجه از جنس خمینی کبیر و خامنه ای عزیزو یارانشان هستند.
امثال حبیب بن مظاهر در خیل عاشقان منتظر یاری امام زمان عج الله فرجه کم نداریم شیخ طوسی ومفید ها ، سید مرتضی و محقق حلی ها ،صاحب شرائع وشهید اول وثانی ها ، محقق اردبیلی و علامه حلی ها، شیخ انصاری و میرزای شیرازیها ، سید جمال الدین اسد آبادی و شهید مدرس تا مرحوم بروجردی ها رضوان الله تعالی علیهم اجمعین و صد ها نمونه دیگر از این قبیل اند.
در بین تمامی این بزرگان ابر مرد مردان عرصه علم وتقوا و جهاد، امام خمینی )س( نمودی دیگر و جلوه ای برجسته دارد . کاری که خداوند به دست او عملی کرد به وسیله دیگران محقق نگشت وتوفیقی که در این جهت نصیب او شد برای غیر او پیش نیامد. در ادامه راهی که او آغازگرش بود نیز امام خامنه ای عزیز نماینده برجسته این خوبان در زمان ماست که حاج قاسم عزیز در وصیت نامه اش نوشت:
“بدانید و الله علمای شیعه را به تمامه و از نزدیک می شناسم ، ۱۴ ساله شغل من همین ارتباط است ، علمای لبنان میشناسم، علمای پاکستان رو میشناسم علمای عراق رو میشناسم ، علمای حاشیه خلیج فارس را میشناسم ، چه شیعه و چه سنی والله اشُهد بالله سرآمد همه این روحانیت این مراجع بزرگ ایران و غیر ایران ، این مرد بزرگ تاریخی است یعنی آیه الله العظمی خامنه ای“
اما عاشقان منتظر یاری امام حسین علیه السلام با عاشقان منتظر یاری فرزند برومندش مهدی فاطمه ، با وجود شباهت های فراوان در ایمان ، عشق ، تقوا ، شجاعت یک تفاوت مهم دارند که در این جلسه میخواهیم با این تفاوت آشنا شویم و آن را در زندگی خودمان در نظر بگیریم.
اقناع اندیشه :
لازمه درک این تفاوت مهم و کلیدی بین عاشقان منتظر یاری امام حسین علیه السلام با عاشقان منتظر یاری فرزند برومندش مهدی فاطمه داشتن بصیرت است ، بصیرت برای اینکه از تاریخ عبرت بگیرد و بفهمد تکلیف هر عاشق منتظری متناسب با ماموریت امامش و زمانه اش متفاوت خواهد بود
خداوند متعال در سوره حشر می فرماید : فَاعْتَبِرُوا یا أوُل يِ الأْبصْار ” پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت ”
چرا به صاحبان بصیرت امر می کند عبرت بگیرند ؟چون آنها که بصیرت ندارند از تاریخ عبرت نمی گیرند، گویا کورند و چشمان آنها عبرت های تاریخی را نمی بیند و امتی که از تاریخ پیشینیان عبرت
نگیرد محکوم به تکرار تاریخ است یعنی ممکن است بعد از سالها روضه گرفتن و سینه زدن باز هم ازروی بی بصیرتی امامش را تنها بگذارد و کربلا تکرار شود…
“ اعتبروا” از ماده” اعتبار” در اصل از” عبور” گرفته شده که به معنی گذشتن از چیزی است به سوی چیز دیگر، و اینکه به اشک چشم” عبرة” گفته می شود به خاطر عبور قطرات اشک از چشم است، و ”عبارت” را از این رو عبارت م یگویند که مطالب و مفاهیم را از کسی به دیگری منتقل م یکند، و اطلاق ”تعبیر خواب” بر تفسیر محتوای آن به خاطر این است که انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل می سازد. و به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند م یدهد” عبرت” م یگویند، چرا که انسان را به یک سلسله تعالیم کلی رهنمون م یگردد و از مطلبی به مطلب دیگر منتقل م یکند. تعبیر به” اولی الأبصار” )صاحبان چشم( اشاره به کسانی است که حوادث را به خوبی م یبینند، و با چشم باز موشکافی م یکنند ،و به عمق آن می رسند. واژه” بصر” معمولا به عضو بینایی و” بصیرت” به درک و آگاهی درونی گفته می شود[۲]
در حقیقت” اولی الأبصار” کسانی هستند که آمادگی گرفتن درسهای عبرت را دارند، لذا قرآن به آنها هشدار م یدهد که از این حادثه بهرهبرداری لازم کنید. شک نیست که منظور از گرفتن” عبرت” این است که حوادث مشابه را که از نظر حکم عقل یکسانند بر هم مقایسه کنند و از آن بیاموزند در حدیثی از امام صادق ع میخوانیم:
کان اکثر عبادة ابی ذر رحمه اللهَّ التفکر و الاعتبار “ بیشترین عبادت ابوذر تفکر و عبرت گرفتن بود” [۳]
اما مع الاسف بسیارند کسانی که باید همه حوادث دردناک را خودشان بیازمایند، و طعم تلخ شکستها را شخصا بچشند، و هرگز از وضع دیگران عبرت نم یگیرند.
امیر مؤمنان علی ع می فرماید: السعید من وعظ بغیره:” [۴]سعادتمند کسی است که از دیگران پند و عبرت گیرد
داستان خواجه ربیع و آمدن پیش امیر المومنین در جنگ صفین من را بفرست به مرز تا به خون مسلمانان آغشته نشود.
ربع بن خثیم ، مشهور به خواجه ربیع ،از طایفه بنی اسد و ساکن کوفه ، از زمره زهّاد هشتگانه صدر اسلام و تابعین )کسانی که صحابه پیامبر اسلام را درک کردند ( و همچنین از یاران علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است.به نظر می رسد یکی از علت های تردید برخی اندیشمندان شیعی درباره ربیع آن است که وی درجنگ علی علیه السلام با معاویه در جنگ صفین تردید کرد و از شرکت در آن خود داری نمود و از امام علی علیه السلام خواست او را به جای جنگ با غیر اهل قبله ، برای نبرد با کفّار به نواحی مرزی گسیل دارد . امام هم، او را به سرپرستی سپاهی به ری و قزوین فرستاد .
آیت الله خویی و شوشتری وی را فردی دانسته اند که در عبادت های بسیار خود تنها به ظاهر آن توجه داشته و از عمق و حقیقت بندگی محروم بوده است چرا که، مضافا بر این؛ در برابر واقعه کربلا ، در هنگام شنیدن خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام و یارانش استرجاع )انا لله وانا الیه راجعون ( گفت و از اینکه یزید و عاملان او را به سبب قتل امام مورد لعن و ملامت قرار دهد ، خودداری کرد و به اصطلاح ، نخواست درباره امور دنیوی سخن گفته باشد
او بصیرت نداشت که تشخیص دهد در موقعیتی که امیر المومنین حضرت علی علیه السلام وسط میدان است و پیامبر خدا ص فرموده است الحق مع علی و علی مع الحق هر کس مقابل علی ع شمشیر می کشد کافر اسست و خونش مباح و تکلیفش یاری امامش است در هر حال و هر موقعیت ، همانگونه که بصیرت نداشت تکلیفش را هنگامی که امام حسین ع در محاصره اشقیاء در کربلا قرار گرفته است تشخیص دهد و به جای یاری امامش مشغول عبادت بود و به راستی که جوانان تربیت ششده پیر جماران با بصیرت تر از هزاران عابد و زاهد بودند ، امثال شهید آوینی را که می گفت : ” اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ هستند خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند ، دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.
آنجا که حسین ع در صحنه است ، اگر در صحنه نباشی هرکجا می خواهی باش ، چه ایستاده به نماز و چه نشسته به سفره شراب .
خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این سه ، خوف و شک و شرک راهزنان طریق حق اند …
که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.»
پرورش احساس:
سستی یاران امام حسن مجتبی )ع( و استواری و سلحشوری یاران امام حسین )ع(
تبلیغات پر فریب شام، تطمیع و تهدید فرمانده هان ضعیف ، سستی و از هم گسیختگی نظام و جنبش نیروهای مسلح و شایعات بی اساس میان سربازان، موجب نا امیدی امام مجتبی )ع( از یارانش گردید و ایشان پی بردند که با وضعیت موجود، نمی توان به اهداف نظامی دست یافت. ابن اثیر می گوید: فرزند رسول خدا )ص( در برابر نیروهای خود ایستاد و فرمود:« بدانید معاویه ما را به امری فراخوانده که در آن نه عزت است و نه انصاف . حال اگر شما برای کشته شدن ومرگ شرافتمندانه آماده اید، دعوتش را رد میکنم و اگر دنیای خویش را دوست دارید و زندگی با ذلت را ترجیح میدهید، دعوت او را می پذیرم و خشنودی شما را به دست می آورم.»در آن هنگام همگی فریاد بر آوردند :« زندگی ،زندگی»)باقی ماندن در دنیا(
یا این که به گفته شیخ طبرسی )ره( دراحتجاج امام حسن )ع(فرمودند: «سوگند به خدا ! من حکومت وخلافت را تسلیم معاویه ننمودم جز این که یارانی برای نبرد با او پیدا نکردم . چنان چه همراهانی می داشتم ، شب و روزم را به جنگ با او می پرداختم و نبرد علیه او را ادامه می دادم تا خداوند بین من و او حکم کند! اما مردم کوفه را شناختم و آنها را امتحان کردم . افراد فاسد آن ها اصلاح نمی شوند ؛ آنان را هیچگونه وفایی نیست؛ به گفتار و کردار و تعهدات آن ها اعتمادی نخواهد بود .آنان در میان خود چند گانگی دارند ؛ می گویند : دل های ما با شماست ، در حالی که شمشیر هایشان را بر روی ما کشیده اند و برای کشتن ما آمادگی دارند. » با توجه به این دو فرمایش امام حسن )ع( و چگونگی بر خورد اصحاب با امام ، می توان به عمق مظلومیت و غربت امام پی برد که چگونه مجبور به صلح شدند.
جلو گیری از انقراض شیعه و قتل عام شیعیان خالص و نابودی اسلام… صلح امام حسن )ع( در آن روزگار یک ضرورت اجتناب ناپذیر وحتی واجب به حساب می آمد وعقلا وشرعا راهی بهتر از آن متصور نبود….
اینها گوشه ای از مصائب و مشکلاتی بود که امام حسن )ع( در مسیر زندگی غمبار خویش با آنها رو به رو بودند؛
در حالی که امام حسین )ع( در طول مسیر مکه تا کربلا بارها خطاب به اصحابشان این چنین می فرمودند:« که این کاروان ، کاروان مرگ و شهادت است! هر کس خواست می تواند از ما جدا شود.» و حتی در بدو حرکت خود از مکه ، خطبه غرایی خواندند و ضمن خطبه چنین فرمودند :
« مرگ برای انسان زینت است… هر کس آماده است خون خود رادر راه ما بدهد، آماده حرکت باشد!» یعنی امام حسین )ع( از بدو حرکت از مکه ، می دانستند به حکومت کوفه نائل نمی شوند .و بالاخره به دست کوفیان پیمان شکن به شهادت می رسند.[۵]
اوج ابراز وفاداری خاندان ویاران با وفای ایشان را در شب عاشورا می بینم که عرض ارادت و فداکاری خود را به سرور خود اعلام کردند.
حضرت در شب عاشورا، خطبه مفصلی برای اصحاب خواندند و در ضمن آن فرمودند: «… و اما بعد، من اصحابی با وفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی نیکوتر از اهل بیت خود نمی شناسم . خداوند شما را جزای خیر دهد. اکنون آگاه باشید! من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا هر جانب که خواهید ، کوچ کنید. اکنون پرده شب شما را فرو گرفته شب را راهور خود قرار دهید و هر سو که خواهید بروید؛ چه این جماعت مرا می جویند چون به من دست یابند ، به غیر من نپردازند [۶]تا سخن به اینجا رسید برادران، فرزندان ، برادرزادگان، و اصحاب لب به سخن گشودند.اولین آنها آقا ابالفضل العباس)علیه السلام( بود.
در ادامه اصحاب با وفای حضرت سخنانی را در عرض ارادت و وفاداری به حضرت بیان کردند که به اختصار عرض می کنیم:
مسلم بن عوسجه گفت: « آیا دست از تو برداریم و نزد خداوند در ادای حق تو بهانه ما چه باشد. به خدا سوگند این نیزه را در سینه آنها فرو می برم و با شمشیر تا دسته آن در دست من است، بر آنها بتازم …والله اگر من بدانم که کشته می شوم و باز مرا بکوبند و هفتاد بار این کار را بکنند باز از تو جدا نمی شوم تا در نزد تو مرگ را دریابم ».
زهیر ابن قین نیز گفت : «سوگند به خدا ! دوست دارم که کشنه شوم آن گاه زنده کنند و در ازای آن خداوند تو را و جوانان اهل بیت تو را مقتول و مظلوم نگذارد».[۷]
چنان که می بینیم ، اصحاب امام حسین )ع( به هیچ وجه قابل مقایسه با یاران امام مجتبی )ع( ونیزبه هیچ وجه به پیمان شکنی و ترک حضرت نبودند. این نیز دلیل قطعی است بر عدم قیام امام مجتبی )ع( و قیام امام حسین)ع([۸]
نتیجه مهمی که میخوام از آنچه تا اینجا بیان شد بگیرم این است که ماموریت و تکلیف هر امام متناسب با زمانه و شرایط متفاوت از امام دیگر است و در این میانه بصیرت و ثبات قدم و همراهی یاران آن امام نقش تعیین کننده در قیام یا قعود آن امام دارد ، این یعنی اگر امروز امام زمان عج که همه عاشق ومنتظرش هستیم قیام نمی کنند علتش این اسست که هنوز یارانی از جنس یاران ابا عبد الله الحسین ع به اندازه کافی ندارند و ما باید با تشخیص تکلیف خود نسبت به امام زمان خود برای یاری ایشان آماده شویم و دیگران را نیز در شعاع زندگی خود از اطرافیان آماده کنیم .
رفتارسازی:
نکته مهم دیگر اینکه تکلیف شیعیان هر امام نیز متناسب با ماموریت آن امام تعریف می شود ، تکلیف شعیان امام حسن ع بعد از تصمیم ایشان به صلح ، صبر بود و تکلیف شیعیان امام حسین ع بعد از تصمیم به قیام و یاری دین خدا با شهادت و خون مبارکشان ، ایستادن در میدان ، نبرد با دشمن و بذل جان بود
همین طور تکلیف عاشقان و منتظران امام زمان عج که ماموریت دارند با تشکیل یک حکومت جهانی دین خدا را یاری کنند با تکلیف یاران امام حسین ع که تکلیف داشتند با شهادت خودشان و اسارت اهل بیتشان دین خدا را یاری کنند متفاوت خواهد بود ، تکلیف عاشقان منتظر امام زمان عج الله فرجه آماده سازی جهان برای ظهور است ، بیدار کردن مردم جهان است و لازمه مهم انجام این تکلیف داشتن امید سرشار نسبت به آینده است زیرا آدم نا امید حتی برای بیدار کردن اهل خانه خود هم انگیزه ندارد و تلاش نخواهد کرد
نا امیدی ناشی از وسوسه های شیطان است که در دل رسوخ می کند به گونه ای که انسان را از تلاش باز می دارد و او را تبدیل به موجودی منزوی و خانه نشین و بی خاصیت می کند. این حالت به قدری قبیح است که آن را از گناهان کبیره محسوب می کنند. امام صادق )ع( در این باره فرمود:
« مِن اکَبَرَ الکَبَائرِ عِندَ اللهِ الیَاسَ مِن رَوحِ اللهِ وَ القُنُوطَ مِن رَحمَهِ الله». «بزرگترین گناهان کبیر نزد خدا، یاس از روح الله و نا امیدی از رحمت و نیکی خداست» این مغهوم در توصیه حضرت یعقوب به فرزندش نسبت به عدم نا امیدی در یافتن یوسف نبی )ع( به این شکل آمده است:« یا نبِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یوُسُفَ وَ اخَیهِ وَ لا تیَاسُوا مِن رَوحِ اللهِ انهُ لا ییَاسُ مِن رُوحِ اللهِ الِاَّ القَومُ الکافرِونَ؛ پسران من ، بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا جز گروه کافران کسی از رحمت خدا نومید نمی شود.)سوره یوسف آیه ۷۸(
افراد بی ایمان در میان غرور و یأس دست و پا می زنند افراد با ایمان در میان شکر و صبر قرار دارند.[۹]
چرا عاشقان منتظر امام زمان عج الله فرجه همیشه امیدوارند و با امید و انگیزه برای آماده سازیجامعه برای ظهور تلاش می کنند ؟
زیرا به وعده خدا نسبت به آینده جهان ایمان دارند که فرمود:
وَ لقَدْ کَتَبْنا فيِ الزَّبوُرِ مِنْ بعْدِ الذّکْرِ أنَّ الأْرْضَ یرِثهُا عِبادِيَ الصَّالحِونَ
“ صالحان وارث )حکومت( زمین خواهند شد”.
اهمیّت وجایگاه امید به گونه ای است که رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم به عنوان کلید اساسی همه قفل ها نام می برد : «نخستین توصیه من امید و نگاه خوش بینانه به آینده است . بدون این کلید اساسیِ همه ی قفل ها ، هیچ گامی نمی توان برداشت . جوانان باید پیش گام در شکستن این محاصره ی تبلیغاتی باشید . در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس وناامیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه ای ترین جهاد شما است.
اما علیرغم همه این حرفها درباره نقش و تاثیر امید در کار فرهنگی و زمینه سازی ظهور با پاکسازی جامعه از منکرات علنی مثل کشف حجاب ، عده ای حتی از مومنین و مومنات باز هم با ناباوری و نا امیدی می گویند:
آیا با تذکر دادن و کنشگری میتوان جلوی کشف حجاب را گرفت؟
پاسخ این است که هر کلمه ای باری دارد مثبت ومنفی ، اگر بشود اسم تذکر را با یادآوری تغییر داد خیلی بهتر است . بیشتر آنهایی که حجاب ندارند از منشأ آن بی خبرند، نمیدانند این اتفاق از کجا آب میخورد به کجا ختم میشود.
سفارشات أکید اسلام به اهمیت امر به معروف ونهی از منکر بدان جهت است که این آگاهی همگانی نباید به ناآگاهی تبدیل بشه طوری که جای معروف ومنکر عوض بشه.
روش برخورد
بی گمان، حجاب از احکام بی چون وچرای اسلام است که مانند نماز و روزه و سایر احکام، باید مورد اجرا قرار گیرد وانکار آن، انکار یکی از ضروریات اسلام است که منجر به کفر میشود ولی همه ما میدانیم که دشمن بی حجابی را طی ۵۰سال با تبلیغات گوناگون در این کشور رواج داده است
و اکنون میخواهیم با یک تظاهرات ، تمام آن تبلیغ ها را خنثی کرده، بی حجابها را وادار به حفظ حجاب کنیم! یا با نوشتن شعار و سخنرانی چند دقیقه ای در محدوده حجاب داران
قطعا در کنار کار فرهنگی گسترده و عمیق پیرامون حجاب و راه اندازی کانون های تربیتی حجاب د رهمه محلات برای دختران از مهدکودک تا دبیرستان و کنشگری مومنین و مومنات نسبت به کشفحجاب باید پلیس با کسانی که نمی خواهند قانون شرع و جامعه را رعایت کنند برخورد کند و این تقسیم کار در آیات امر به معروف و نهی از منکر هم وجود دارد و خدایی که این کنشگری را واجب کرده است بهتر از ما می داند که تاثیر گزار است و میتواند جلوی شیوع منکرات در جامعه را بگیرد قرآن می فرماید : وَ لتَْکُنْ مِنْکُمْ أمَُّةٌ یدَْعُونَ إلِیَ الخَْیْرِ وَ یأَْمُرُونَ باِلمَْعْرُوفِ … ]سوره آلعمران: آیات
۱۰۴ تا ۵۰۱[
ترجمه: باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنها رستگارانند.و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند )آنهم( پس از آنکه نشانه های روشن )پروردگار( به آنان رسید، و آنها عذاب عظیمی دارند.
تفسیر: دعوت به حق و مبارزه با فساد
وَ لتَْکُنْ مِنْکُمْ أمَُّةٌ یدَْعُونَ إلِیَ الخَْیْرِ وَ یأَْمُرُونَ باِلمَْعْرُوفِ وَ ینَْهَوْنَ عَنِ المُْنْکَرِ وَ أوُلئِکَ هُمُ المُْفْلحُِونَ .
“ امت” در اصل از ماده” ام” به معنی هر چیزی است که اشیاء دیگری به آن بضمیمه گردد و به همین جهت” امت” به جماعتی که جنبه وحدتی در میان آنها باشد گفته می شود خواه وحدت از نظر زمان یا از نظر مکان و یا از نظر هدف و مرام باشد، بنا بر این به اشخاص متفرق و پراکنده ”امت” گفته نمی شود.
*** به دنبال آیات پیشین که مسئله اخوت و اتحاد را توصیف میکرد در این آیه اشاره به مسئله ”امر به معروف” و” نهی از منکر” شده که در حقیقت بمنزله یک پوشش اجتماعی برای محافظت جمعیت است، زیرا اگر مسئله امر به معروف و نهی از منکر در میان نباشد عوامل مختلفی که دشمن بقای” وحدت اجتماعی” هستند، همچون موریانه از درون، ریشه های اجتماع را م یخورند، و آن را از هم متلاشی میسازند، بنا بر این حفظ وحدت اجتماعی بدون نظارت عمومی ممکن نیست.!
در آیه فوق دستور داده شده که همواره در میان مسلمانان باید امتی باشند که این دو وظیفه بزرگ اجتماعی را انجام دهند: مردم را به نیکی ها دعوت کنند، و از بدی ها باز دارند. و در پایان آیه تصریح می کند که فلاح و رستگاری تنها از این راه ممکن است.
سؤال
در اینجا این سؤال پیش می آید که ظاهر” منکم امة” این است که این امت بعضی از جمعیت مسلمانان را تشکیل م یدهد، نه همه آنها را، و به این ترتیب وظیفه امر به معروف و نهی از منکر جنبه عمومی نخواهد داشت، بلکه وظیفه طایفه خاصی است، اگر چه انتخاب و تربیت این جمعیت ،وظیفه همه مردم است، و به عبارت دیگر این دو وظیفه واجب کفایی است نه عینی، با اینکه ازدیگر آیات قرآن بر می آید که این دو وظیفه جنبه عمومی دارد، و به عبارت دیگر واجب عینی است نه واجب کفایی، مثلا در چند آیه بعد از این آیه م یخوانیم: کُنْتُمْ خَیْرَ أمَُّةٍ أخُْرِجَتْ للِنَّاسِ تأَْمُرُونَ باِلمَْعْرُوفِ وَ تنَْهَوْنَ عَنِ المُْنْکَرِ” شما بهترین امتی بودید که بسود مردم مبعوث شدید، چه اینکه امر به معروف و نهی از منکر م یکنید” و در سوره” العصر” می فرماید:” همه مردم در زیانند جز آنان که ایمان و عمل صالح دارند و دعوت به حق و توصیه به صبر و استقامت م یکنند” طبق این آیات و مانند آنها این دو وظیفه اختصاص به دسته معینی ندارد.
پاسخ : دقت در مجموع این آیات پاسخ سؤال را روشن می سازد، زیرا چنین استفاده می شود که” امر به معروف و نهی از منکر” دو مرحله دارد: یکی” مرحله فردی” که هر کس موظف است به تنهایی ناظر اعمال دیگران باشد، و دیگری” مرحله دسته جمعی” که امتی موظفند برای پایان دادن به نابسامانیهای اجتماع دست به- دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعی کنند.
قسمت اول وظیفه عموم مردم است، و چون جنبه فردی دارد طبعا شعاع آن محدود بتوانایی فرد است، اما قسمت دوم شکل واجب کفایی بخود م یگیرد و چون جنبه دسته جمعی دارد و شعاع قدرت آن وسیع و طبعا از شئون حکومت اسلامی محسوب می شود. این دو شکل از مبارزه با فساد و دعوت به سوی حق، از شاهکارهای قوانین اسلامی محسوب م یگردد، و مسئله تقسیم کار را در سازمان حکومت اسلامی و لزوم تشکیل یک گروه نظارت بر وضع اجتماعی و سازمانهای حکومت مشخص می سازد.۵۷
زمینه سازی تشخیص و ضرورت تقویت آگاهی و باور به جنگ ترکیبی و شناختی دشمن، اصل مهم در همراه سازی با جبهه انقلاب و عدم هم نوایی با برنامه های دشمن است . اگر بخواهیم در جنگ روایت ها پیروز شویم و «محاصره تبلیغاتی» دشمن را بشکنیم، تنها راه جهاد تبیین و پیشگامی جوانان در زمینه سازی تفکر برای عاملین دشمن غدّار است . رهبر معظم انقلاب اعتقادشان بر اینست که اگر عاملین کشف حجاب برنامه دشمن را بدانند همراهی نمی کنند.
«خیلی از کسانی که کشف حجاب می کنند ، نمی دانند این را؛اگر بدانند ، بدانند که پشت این کاری که اینها دارند می کنند چه کسانی هستند، قطعا نمی کنند.”
و این تبیین سربازانی از جنس شهید جلال افشار می طلبد که پر امید و پر تلاش بود او که عاشق منتظر
۷۵ . تفسیر نمونه، ج ۳، ص: -۳۸-۳۹-۴۰-۳۷
واقعی امام زمانش بود و برای ظهور آن حضرت از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد شهید جلال افشار: سرباز امام زمان!!!!
نقل می کنند آیت الله بهاء الدینی وقتی وارد جلسه شدند فرمودند : در بین شما یکی از سربازان امام زمان)عج( هست و به زودی از میان شما می رود. بعد ها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت آقا ،آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند، طوریکه شبنم اشکهایشان از گونه سرازیر می شدو روی عکس جلال می افتاد بعد فرمودند: امام زمان )عج( از من یک سرباز میخواستند ، من آقای افشار را معرفی کردم . واشک من اشک شوق است،ایشان جلال “ذاکر قریب البکاء”است.
حجت الاسلام والمسلمین جلال افشار نام شهید بزرگ مقامیست که ذکرش همیشه این بود: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم . آخرش همه ما را می گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم. نزدیکانش می گویند دست وبالش تنگ بود،دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست هایش روغنی بود و تعمیرش می کرد، سوار موتور می شد و می رفت قبض های حقوق یتیمان را توزیع می کرد.
جلال افشار در گوشه ای از وصیت هایش برای ما می گوید:
ای امت به پا خواسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم این حق حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر افراز قله های جهان به احتزاز در آورد. واین شعر یادگاری از راز و نیاز های عاشقانه جلال هنگام توسل خواندن با امام زمان )عج( است :
بیا بیا که سوختم زهجر روی ماه تو بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو اگر نیست باورت بیا که رو برو کنم بدان امید زنده ام که باشم از سپاه تو
ذکر مصیبت :
شب پنجم محرمه …امشب شب کریمه اهل بیته ….شب یتیم امام حسنه…سفره دار امشب پسرامام حسن عبدالله هست ……….
دارد این ماه محرم سفره داری بی نظیر
که شده روز و شب ما روزگاری بی نظیر
ما امام مجتبی داریم یاری بی نظیر
قافله دارد از او دو یادگاری بی نظیر
امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود
دست ما بر دامن شاخه نباتش میرود
نامش عبدالله هست یعنی هم حسین و هم حسن
گشته یک عالم حسین و گشته یک عالم حسن
میشود با یاحسین او دلش محکم حسن
هرچه میگویم حسین و هرچه میگویم حسن
در وجود، نوجوان خیمه ها معنا شده
سن و سالش را نبین آقای آقاها شده
موقع ظهر است یعنی لحظه های آخر است
کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است
یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است
باز انگاری حسن دستش بدست مادر است
کوچه ای اینجا ندارد باشد اما تل که هست
باز هم انسیه ای، درگیر یک معضل که هست
دید از بالا عمو جان را به نیزه میزنند
عده ای سیراب عطشان را به نیزه میزنند
دشمنان، آیات قرآن را به نیزه میزنند
یوسفِ افتاده بی جان را به نیزه میزنند
شروع: خیلی سفارش عبدالله رو به زینب کرد….زینب جان مواظب یادگار حسنم باش …. مراقب عبدللهم باش……اما بمیرم برای آقای غریبمون اون لحظه ای که صدا ابی عبدالله بلند شد هَل مِن ناصر ینَصُرنی ….کیه که حسینو یاری کنه……آخه مقتل اینگونه بیان میکنه هفت بار ابی عبدالله تو کربلا فرموده «هَل مِن ناصر ینَصُرنی ؟ هَل مِن معین یعُینُنی؟ « مرتبه پنج وقتی امام حسین علیه السلام فرمود هل من ناصر؟کسی که تو این لحظه به کمک ابی عبدالله اومد یه آقازاده ۱۱ اساله هست اونم عبدالله بن حسن ،یتیم امام حسنِ …فَخَرَجَ عَبْدُ اللهَّ بنْ الحَسَنِ بنِ عَلیٍ وَ هُوَ غُلَامٌ لمْ یرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یشَتَدُّ حَتَّی وَقَفَ إلِیَ جَنْبِ الحُسَیْنِ علیه السالم فَلحِقَتْهُ زَینْبُ بنِتُ عَلیٍ لتِحْبِسَهُ فَأَبیَ وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً عبد اللّهَ بن حسن بن علی که بچّه ای نابالغ بود از خیمه زنان بیرون آمد و می دوید تا در کنار امام حسین ایستاد .زینب دختر علی خود را به او رساند تا او را از آمدن باز بدارد ولی او حاضر نشد و سخت خودداری کرد ، از خیمه زنان خارج شد…. زینب کبری دستشو گرفت عزیز بردارم صبر کن کجا میخوای بری….گفت عمه جان رهام کن ببین عموم رو دوره کردن…….ببین دارن باشمشیر میزنن…. ببین دارن با نیزه میزنند ….دیگه حواس زینب رفت تو گودال …دستش رو از دست عمه رها کرد …..میدوید به سمت گودال وگریه میکرد میگفت فَقَالَ لاَ وَ اللهَّ لاَ أفَارِقُ عَمِّی بخداقسم عموم رو رها نمیکنم ابی عبدالله نگاه کرد دید عبدالله داره میاد…هی صدا میزنه عمو دست و پا که میزنی برغیرتم برمیخورد…..لشگرت نیست اما یک نفر داری هنوز فَأَهْوَی بحَرُ بنْ کَعْبٍ إلِیَ الحُسَیْنِ علیه السالم باِلسَّیْفِ دید بحربن کعب باشمشیر جلو امد می خواست با شمشیر برسرابی عبدالله بزنه فَقَالَ لهُ الغُلَامُ وَیلْکَ یاَ ابنْ الخَبِیثَ أَ تقَتُلُ عَمِّی فَضَرَبهَ باِلسَّیْفِ صدا زد ای حرام زاده میخوای عمو منو بکشی فَاتقَّاهَا الغْلَامُ بیِدِهِ فَأَطَنَّهَا إلِیَ الجِلدِ فَإذِا هِیَ مُعَلّقَ فَنَادَی الغُلَامُ یاَ أمَّاهْ دستش را جلو اورد دستش را سپر قرار داد تا شمشیر به عموش اصابت نکنه دستش قطع شد فریادش بلند شد مادرجان فَأَخَذَهُ الحُْسَیْنُ علیه السالم وَ ضَمَّهُ إلِیْهِ عمو عبداهلل رو به سینه چسباند …هرکاری کردن نتونستن این عمو و برادر زاده رو از هم جدا کنند ….یوقت نانجیب صدا زد حرمله…..قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَله بنْ کَاهِلٍ بسِهْمٍ فَذَبحَهُ وَ هُوَ فیِ حَجْرِ عَمِّهِ الحُْسَیْنِ.آخ بمیرم عبداهلل روسینه حسین با تیر حرمله ذبح شد… فَذَبحَهُ یعنی تیر چنان گلو رو پاره کردکه صدای خس خس گلو رو حسین شنید از امام زمان عج معذرت میخوام …عبدالله بن حسن یک شباهتی با عموش داره که دیگرشهدا ی بنی هاشم نداشتند…..اگر مقتل رو زیروروکنید هیچ مقتلی ننوشته بدن عبدالله به خیمه ها برگشته باشه … چی میخوام بگم …یا الله….تنها بدنی که کنار حسین زیر سم اسبها استخوانهاش خرد شد بدن عبدالله بن حسنه……..واااای حسین
بدنش مثل عمو زیر سم مرکبها……. زیرو رو گشته ویک ظاهر مبهم دارد
نمونه دوم ادامه اوج : آخ بمیرم عبدالله روسینه حسین با تیر حرمله ذبح شد…..تو عرب ذبح کردن به این معناست یعنی طوری باید سر بریده بشه که همه رگهای گردن یکدفعه قطع میشه…یالله ….چی میخوام بگم….تو کربلا برا سه نفر عبارت ذبح آمده بگم صدا ناله ات بلند بشه …..اولین نفر عبدالله بن الحسنه … فَذَبحَهُ وَ هُوَ فیِ حَجْرِ عَمِّهِ الحُسَیْنِ………یعنی روسینه حسین همه رگهای گردن بریده شد… صدای خس خس گلو به گوش حسین رسید….دومین نفر پسرِعزیزِ ربابه بمیرم تا حسین علی اصغر رو رو دستش گرفت فَذُبحَ الطِفل مِنَ االذُنِ إلیَ االذُن….گوش تا گوش علی بریده شد….اما سومین نفربگم صدا ناله ات رو آزاد کنی سومین نفر ارباب بی کفنمون حسینه مقتل میگه آقامون رو از پشت سر ذبح کردند مذبوح بالقفا…..وااای حسین پرورش اوج:
سر می نهد تمام فلک زیر پای او………………. دل می برد ز اهل حرم جلوه های او
عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت ……………با این حساب عالم و آدم گدای او
[۱] برگرفته از سخنرانی آیت الله آقا مجتبی تهرانی ، سماوی، ابصارالعین ،۱۳۸۱ش، ص۸۲۱ -اعیان الشیعه ،۱۹۸۶م، ج۴، ص۵۵۴.
[۲] – مفردات راغب
[۳] – كتاب خصال مطابق نقل نور الثقلین جلد ۵ صفحه ۲۷۴
[۴] – نهج البلاغه خطبه ۸۶
[۵] – ابن اثیر،الکامل فی التاریخ ، ج۳،ص۴۰۶
[۶]شیخ عباس قمی، نفس المحموم،ص۱۹۵.
[۷] – سید ابن طاووس، لهوف فی قتلی الطفوف،ص۱۹۶
[۸] – علی واعظ تبریزی خیابانی،وقایع الایام در احوال محرم الحرام،ص۲۸۳
[۹] – جلد ۱۶ تفسیر نور ذیل آیه شریفه