یه بار توی مترو همه صندلی ها پر بود و روی زمین نشسته بودم
توی یه ایستگاهی قطار خالی تر شد و اندازه یک نفر روی صندلی جا خالی شد
من و کنار دستیم (که بیحجاب بودن) یهو خیز برداشتیم که روی صندلی بشینیم
بعد یهو دوتایی شروع کردیم به تعارف کردن که شما بشین
منم گفتم اصلا سنگ کاغذ قیچی بازی کنیم هر کی برد بره روی صندلی بشینه
بازی کردیم
من بردم رفتم روی صندلی بشینم و دیدم ای بابا جای دو نفر هست 🙂
بهش گفتم بیاد بشینه و آخرش هم روسری شو سرش کرد و خداحافظی کردیم و رفتیم.
چند روز بعد توی مترو خواب بودم یه خانم با یه حجاب خیلی کم اومد جلو گفت سنگ کاغذ قیچی بازی کنیم؟!
اول نفهمیدم چی میگه بعد توضیح داد که اون روز توی اون واگن بوده و رفتار منو دیده خیلی حال کرده هیچی دیگه ازم شماره گرفت و با هم دوست شدیم. 🙂
همین
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین